در این پست عبارات و اصطلاحاتی خدمت شما معرفی می شود که در آنها از واژه “Shake” به معنی “لرزیدن” و یا “لرزش” استفاده شده است. که از لحاظ گرامری دارای نقش فعل و اسم می باشد. معنی این واژه به تنهایی و بدون ترکیب شدن با واژه های دیگر در خیلی از فرهنگ لغت ها به صورت زیر آمده است:
Shake:
معانی مختلفی که برای این دو واژه در فرهنگ لغت انگلیسی یه انگلیسی آکسفورد ذکر شده به همراه چندین مثال برای درک بهتر آن به صورت زیر می باشد:
Shake: / ʃeɪk /
Verb
۱- Vibrate, tremble, quiver, quake, shiver, shudder, judder, jiggle, wobble, rock, sway; convulse. e.g. The whole building shook.
۲- Jiggle, joggle, agitate; informal waggle. e.g. She shook the bottle.
۳- Brandish, wave, flourish, swing, wield; informal waggle. e.g. He shook his stick at them.
۴- Upset, distress, disturb, unsettle, disconcert, discompose, disquiet, unnerve, trouble, throw off balance, agitate, e.g. The look in his eyes really shook her.
۵- Fluster; shock, alarm, frighten, scare, worry; informal rattle.
۶- Weaken, undermine, damage, impair, harm; reduce, diminish, decrease. e.g. This will shake their confidence:
Opposite: soothe, strengthen
Noun
۱- Jiggle, joggle; informal waggle. e.g. he gave his coat a shake.
۲- Flourish, brandish, wave. e.g. a shake of his fist
۳- Tremors, delirium tremens e.g. it gives me the shakes:
Source: Oxford
نکته:
توجه کنید که واژه ی Shake از لحاظ لغوی بیشتر به معنی “تکان دادن” و “لرزاندن” می باشد تا “لرزیدن”، بنابراین سعی کنید از اختلاف معنایی آن با واژه ها و افعال مشابهی چون “Tremble” آگاهی داشته باشید و آنها را در جایگاه درست خود استفاده کنید.
برای مطالعه پست مشابه که عبارات اصطلاحی مربوط به Tremble (لرزیدن) در زبان انگلیسی را مورد بررسی قرار می دهد روی همان نوشته کلیک کنید.
واژه Shake با ترکیب با عبارات، حروف اضافه، و واژه های دیگر اصطلاحاتی را تشکیل می دهد که در برخی مواقع معانی کاملا متفاوتی از آنها استنباط می شود. در اینجا لیستی از این اصطلاحات (Expressions)، و هم آیی ها (Collocations)ی مربوط به این واژه را که جزو لغات کاربردی زبان انگلیسی می باشد تقدیم شما می کنم که امیدوارم مفید واقع شود:
Shake | لرزاندن ، نوسان ، ارتعاش ، لرزش ، تزلزل ، تکان دادن ، جنباندن ، آشفتن ، لرزیدن |
as many as one can shake a stick at | اصطلاحی به معنی و مفهوم تعدا بسیار زیاد |
give a shake | تکان دادن به چیزی، خلاص شدن از شر چیزی، ترک کردن چیزی |
milk shake | نوشیدنی که از ترکیب شیر با مواد دیگر ساخته می شود و پس از هم زدن آن سرو می شود |
more than one can shake a stick at | اصطلاحی به معنی مقدار بزرگ، تعداد بسیار زیاد، تعدای بیش از آن که کسی بتواند آن را حساب و شمارش کند |
no great shakes | بدون هیچ تکان (تغییر) آنپنانی، منظم، طبیعی؛ به طور متوسط، خارق العاده نبودن (در مورد یک فرد) |
shake a bottle | بطری را لرزاندن، حرکت دادن به جلو و عقب یک بطری با سرعت و تکان دادن آن |
shake a leg | اصطلاحی به معنا و مفهوم رقصیدن و یا اصطلاحا تکانی به خود دادن، تکانی به خود دادن و عجله کردن |
shake a loose leg | اصطلاحی به معنای داشتن یک نوع زندگی وحشیانه و بی پروا، زندگی کردن مانند یک شخص لا ابالی |
shake a stick at | چوب را تکان دادن، اصطلاحا به معنی کسی را تهدید کردن، ترساندن، ارعاب، توجه داشتن، کمیت، نام (معمولا این عبارت اصطلاحی به صورت ” more than one can shake a stick at ” استفاده می شود) |
shake down | لرزش، حرکت از سمتی به سمت دیگر، تحریک کردن، پرداخت اجباری؛ جستجو کردن؛ تهدید کردن کسی برای دریافت پول؛ البته این عبارت بصورت اسلنگ و به معنای “رختخواب” نیز به کار می رود. |
shake hands | دست دادن با کسی به خصوص در هنگام سلام و احوالپرسی |
shake in one’s shoes | اصطلاحی به معنی ترسیدن، و یا از ترس به خود لرزیدن |
shake off | تکان دادن چیزی برای خلاص شدن از شر آن، به کار انداختن چیزی و تمام کردن آن |
shake one’s ears | اصطلاحی به معنی ابراز احساسات کسی، بیان حس درون |
shake one’s faith | اصطلاحی به معنی تغییر ایمان، تغییر باور و اعتقاد |
shake one’s head | سر را تکان دادن، کسی که سر خود را از طرفی به طرف دیگر حرکت دهد |
shake one’s sides with laughing | اصطلاحی به معنی خندیدن غیر قابل کنترل، بیش از خندیدن، کسی که به دلیل خندیدن زیاد به تکان و حرکت می افتد، پشت سر هم با خندیدن |
shake out | لرزاندن، حرکت کردن به عقب و جلو؛ تنوع داشتن |
shake together | تکان دادن با همکاری کس دیگری، با کسی ارتباط برقرار کردن، با کسی حرکت کردن و گشتن |
shake up | لرزاندن، احساسات کسی را تحریک کردن، دوباره مرتب کردن، تغییر مجدد، تحریک احساسات |
shook hands | دست دادن، با کسی در هنگام سلام و احوالپرسی دست دادن و دست او را فشار دادن |
shook hands with sb | دست دادن با کسی، خوش آمد گویی به کسی با دست دادن با او، دست دادن و خود را معرفی کردن |
shook his confidence | اعتماد به نفس کسی را متحول کردن، متوقف کردن کسی از اعتماد به نفس |
shook his head | سرش را تکان داد، سرش را به نشانه انکار و جواب رد حرکت داد |
shook off the responsibility | مسئولیت خود را تکان دادن، اصطلاحی برای رهایی و خلاص شدن از پاسخگویی، و مسئولیت پذیری، خودداری از پذیرش مسئولیت چیزی |
shook off the stigma | از حالت خجالتی در آمدن، تغییر عقاید و اعتقاد در مورد کسی، حذف کردن شهرت نامطلوب کسی که در مورد او چنین اعتقادی وجود داشته است. |
shook the dust from feet | اصطلاحی به این معنی که کسی چیزی را با خشم و عصبانیت ترک کند |
the shakes | تکان، لرزش، لرزانندگی |
fair shake | لرزش عادلانه، یک فرصت یا برخورد منصفانه با چیزی یا کسی |
wind shake | تکان سخت درختان جنگل در اثر طوفان |
shaking palsy | اختلال سیستم عصبی مرکزی که با لرزش و اختلال در هماهنگی عضلانی همراه می باشد، بیماری پارکینسون |
world shaking | تکان دهنده، خیلی مهم، اتفاقی که حائز اهمیت بسیاری باشد، اتفاقی تکان دهنده، چیزی که سروصدا و هیاهوی زیادی به دنبال دارد |
برای دیدن سایر اصطلاحات و لیست پست های مرتبط، اینجا را کلیک کنید