در این پست عبارات و اصطلاحاتی خدمت شما معرفی می شود که در آنها از واژه “Sick” به معنی “بیمار” و یا “مریض” استفاده شده است. که از لحاظ گرامری دارای دو نقش اسمی و فعلی می باشد. معنی این واژه به تنهایی و بدون ترکیب شدن با واژه های دیگر در خیلی از فرهنگ لغت ها به صورت زیر آمده است:
Sick :
Sick : / sik/
the children are sick: ILL, unwell, poorly, ailing, indisposed, not oneself; Brit. off colour; informal laid up, under the weather; Austral./NZ informal crook.
he was feeling sick: NAUSEOUS, nauseated, queasy, bilious, green about the gills; seasick, carsick, airsick, travel-sick; informal about to throw up.
(informal) we’re sick about the plans: DISAPPOINTED, depressed, dejected, despondent, downcast, unhappy; angry, cross, annoyed, displeased, disgruntled; informal fed up; Brit. informal cheesed off.
I’m sick of this music: BORED, tired, weary; informalfed up.
(informal) a sick joke: MACABRE, black, ghoulish, morbid, perverted, gruesome, sadistic, cruel.
Source: Oxford
واژه Sick با ترکیب با عبارات، حروف اضافه، و واژه های دیگر اصطلاحاتی را تشکیل می دهد که در برخی مواقع معانی کاملا متفاوتی از آنها استنباط می شود. در اینجا لیستی از این اصطلاحات (Expressions)، و هم آیی ها (Collocations)ی مربوط به این واژه را که جزو لغات کاربردی زبان انگلیسی می باشد تقدیم شما می کنم که امیدوارم مفید واقع شود:
لیستی از عباراتی که با واژه Sick ترکیب می شوند:
مریضى ، ناخوش ، بیمار ، ناساز ، ناتندرست ، مریض شدن ، جستجوکردن ، برانگیختن | Sick |
تحمل نکردن چیزی، خسته شدن از چیزی، کافی بودن چیزی | To be sick of sth |
من الان شما را خسته می کنم؟ (جمله ای با کاربرد اینترنتی) | Sick Of Me Yet |
روغن مالی و تدهین بیمار، مراسمی مذهبی در کلیسای کاتولیک روم باستان که در آن کشیش فردی را که بسیار مریض و یا در حال مرگ است روغن مالی و تدهین می کند و برای بهبود و نجات او از این بیماری دعا می کند | anointing of the sick |
مریض همچون یک سگ بیمار و یا یک اسب بیمار، اصطلاحی که برای شخص بسیار بیمار و یا مریض استفاده می شود | as sick as a dog / horse |
بیمار و عصبانی شدن بخاطر کار، این اصطلاحی برای کسی استفاده می شود که از همه چیز خسته شده باشد | be sick of the entire business |
از چیزی خسته شدن و یا ناراضی بودن، | being sick of |
بیمار مغزی، دیوانه، خل | brain sick |
تماس با محل کار و اطلاع دادن در مورد ناتوانی رفتن به سر کار به دلیل بیماری | call in sick |
بیمار شدن، به مریضی مبتلا شدن | fall sick |
به بیماری مبتلا شدن، داشتن علائم بیماری همچون حالت تهوع و یا استفراغ، و انگار حال شخص رو به بیماری است | going to be sick |
دلتنگ – بسیار ضعیف، افسرده، و ناراحت ؛ دل باخته، دل شکسته | heart sick |
حالم رو به هم میزند، من را ناراحت می کند، باعث تنفر من می شود | it makes me sick |
بیمار به نظر رسیدن، ظاهری ضعیف و بیمارگونه داشتن | look sick |
نه بیمار و نه متاسف – کسی که اهمیتی نمی دهد، پشیمان نیست، هیچ افسوسی ندارد | neither sick nor sorry |
گزارش بیمار، اعلام کردن این موضع که کسی به دلیل بیماری نمی تواند برسد، در صف سربازان بیمار پیدا شدن | report sick |
بیمار دریا، کسی که دلتنگ دیدن دریا می باشد – کسی که از نوعی بیماری حرکتی که ناشی از تکان خوردن قایق در دریا می باشد رنج می برد | sea sick |
مریض و خسته، تا به حال کافی است، خسته شدن از چیزی، به ته خط رسیدن | sick and tired |
خلیج بیمار؛ بیمارستان، مرکز بهداشت (به ویژه در یک کشتی) | sick bay |
مزایای بیماری، حقوقی که یک کارگر به عنوان غرامت برای کاری که به دلیل بیماری از دست داده دریافت می کند | sickness benefit |
فریاد یا تماس بیماری، ستون نظامی که سربازان اعلام می کنند بیمار هستند | sick call |
صندوق بیمار، صندوق مالی برای درمان بیمار | sick fund |
سردرد، سردرد میگرنی، سردردی که باعث تهوع می شود | sick headache |
جک بیمار، شوخی نفرت انگیز، نوعی جک و شوخی مسخره | sick joke |
مرخصی استعلاجی، معافیت از کار به دلیل بیماری | sick leave |
پرداخت بیمار، پول دریافت شده بابت بیماری، پولی که یک کارگر بابت روزهای کاری از دست رفته اش به دلیل بیماری دریافت می کند | sick pay |
فرد بیمار، فرد مبتلا به بیماری، کسی از یک بیماری و ناخوشی رنج می برد | sick person |
اتاق بیمار، محل نگهداری بیمارانی که نیازی به پرستاری ندارند | sick room |
بیمار تا سرحد مرگ، بیمار شدید، بیمار مبتلا و ناتوان، بیماری که به دلیل بیماری و یا آسیب دیدگی نمی تواند بهبود یابد | sick unto death |
تمایل به بیمار، مراقبت از بیمار، درمان بیمار | tend the sick |
متفر از سفر، داشتن حالت تهوع بدلیل حرکت وسیله نقلیه (هواپیما، قطار، ماشین، و غیره) | travel sick |
بیمار و خسته بودن از چیزی، منفور، داشتن حس تنفر نسبت به چیزی، خشمگین و متنفر، منزجر از چیزی | was sick and tired of |
متنفر و خسته بودن از چیزی، داشتن چیزی به اندازه کافی | was sick of |
برای دیدن سایر اصطلاحات و لیست پست های مرتبط، اینجا را کلیک کنید