در این پست عبارات و اصطلاحاتی خدمت شما معرفی می شود که در آنها از واژه “Speak” به معنی “صحبت کردن” استفاده شده است. واژه ی “Speak” از لحاظ گرامری تنها نقش فعل را دارد. معنی Speak در دیکشنری فارسی و انگلیسی بصورت زیر آمده است:
Speak:
دراییدن ، سخن گفتن ، حرف زدن ، صحبت کردن ، تکلم کردن ، گفتگو کردن ، سخنرانى کردن
معانی مختلفی که برای این واژه در فرهنگ لغت انگلیسی یه انگلیسی آکسفورد ذکر شده به همراه چندین مثال برای درک بهتر آن به صورت زیر می باشد:
Speak / spiːk/:
Verb
-
- Talk, say anything / something; utter, state, declare, tell, voice, express, pronounce, articulate, enunciate, vocalize, verbalize.
e.g. she refused to speak about it.
- Converse, have a conversation, talk, communicate, chat, pass the time of day, have a word, gossip; informal have a confab, chew the fat; informal natter; N. Amer. informal shoot the breeze; formal confabulate
e.g. we spoke the other day.
- Give a speech, talk, lecture, hold forth, discourse, expound, expatiate, orate, sermonize, pontificate; informal spout, spiel, speechify, jaw, sound off
e.g. the Minister spoke for two hours.
- MENTION, talk about, discuss, refer to, remark on, allude to
e.g. he was spoken of as a promising student.
- Indicate, show, display, register, reveal, betray, exhibit, manifest, express, convey, impart, bespeak, communicate, evidence; suggest, denote, reflect; formal evince
e.g. his expression spoke disbelief.
- REPRIMAND, rebuke, admonish, chastise, chide, upbraid, reprove, reproach, scold, remonstrate with, take to task, pull up; informal tell off, dress down, rap over the knuckles, come down on; informal tick off, have a go at, tear someone off a strip, give someone what for; formal castigate
e.g. you must speak to him about his rudeness:
Source: Oxford
دراییدن ، سخن گفتن ، حرف زدن ، صحبت کردن ، تکلم کردن ، گفتگو کردن ، سخنرانى کردن |
Speak |
من می توانم به زبان انگلیسی صحبت کنم. من مهارت لازم برای مکالمه ی زبان انگلیسی را دارم. | I speak English |
ماموریت عملیات روانی که توسط ایالات متحده در جنگ ویتنام راه اندازی شد که در آن فایل های صوتی ضبط شده به نفع دولت ویتنام جنوبی به همراه جزواتی پخش شد | Project Quick Speak |
اصطلاح عامیانه ی اینترنتی که در چت ها مورد استفاده قرار می گیرد و به معنی چیز خیلی خنده دار می باشد، من خیلی می خندم (به چیزی که در چت بین دو نفر گفته می شود) | Rolling On the Floor Laughing Unable To Speak |
ضرب المثلی به معنی “دو صد گفته چون نیم کردار نیست” . عمل واقعی مهمتر و بهتر از شعار دادن است | actions speak louder than words |
پشت سر مرده حرف نزنید، چیزهای بدی راجع به کسی که مرده است نگویید | do not speak evil of the dead |
چیزی که ازش حرف زدن ندارد، چیز خاصی نیست که در موردش حرفی زده شود، مهم نیست که در مورد آن صحبت کنیم | nothing to speak of |
عبارتی رایج برای توصیف فردی که مایل نیست در یک وضعیت و شرایط خاص درگیر شود؛ عبارتی که زمانی استفاده می شود که شخصی عمدا فساد و بداخلاقی را که خود درگیر آن بوده نادیده بگیرد | see no evil hear no evil speak no evil |
عبارتی به این معنی که کسی می تواند چیزی بر زبان بیاورد و یا اظهار نظر کند. | so to speak |
اصطلاحی به این معنی که شخص باید مراقب آنچه بر زبان می آورد باشد، یا در واقع صحبت های خود را براساس معیاری مشخص بسنجد | speak by the book |
با زیبایی حرف زدن، صحبت کردن شیوا، بیان زیبا داشتن | speak by the card |
به بدی درباره چیزی صحبت کردن | speak evil of |
مودبانه صحبت کردن، با حسن نیت صحبت کردن | speak fair |
برای چیزی و یا کسی صحبت کردن، صحبت کردن به نام کسی، ابراز ایده ها و نظرات | speak for |
از طرف خود و به عنوان نماینده ی خود صحبت کردن، ابراز عقیده ی شخصی | speak for oneself |
در ستایش کسی صحبت کردن، ستایش کردن کسی، صحبت کردن به خوبی در مورد کسی | speak highly of |
ذهن کسی را خواندن، گفتن آنچه که کسی در حال حاضر به آن فکر می کند | speak his mind |
بد چیزی را گفتن، در مورد کسی یا چیزی چیزهای بدی گفتن، انتقاد کردن | speak ill of |
صحبت کردن به شیوه ای سلیس و شیوا، به شیوه ای آراسته و زیبا صحبت کردن | speak in lutestring |
وسط حرف کسی پریدن، حرف زدن در هنگام حرف زدن کسی دیگر، حرف زدن و مختل کردن حرفهای کس دیگری | speak in one’s cast |
صحبت کردن به صورت شخصی، حرف زدن جهت ابراز نظر شخصی | speak in one’s private capacity |
مثل یک کتاب صحبت کردن، عبارتی اصلاحی به معنی حرف زدن و گزارش دادن حقایق و واقعیت ها، ارائه ی حقایقی درباره ی چیزی | speak like a book |
به نرمی و آرامی صحبت کردن، نجوا کردن، در گوش کسی چیزی گفتن، با صدای خیلی پایین درباره ی چیزی حرف زدن | speak low |
صحبت کردن در مورد موضوعی خاص | speak of |
ازشیطان حرف زدن، الان پیدایش می شود؛ عبارتی اصطلاحی برای زمانی که در مورد کسی بحث می شود و او در همان لحظه در آن جمع ظاهر می شود، | speak of the devil |
از ته دل حرف زدن، به راحتی صحبت کردن، کسی که آنچه را دل و یا در ذهن دارد آزادانه بر زبان می آورد | speak one’s mind |
با صدای بلند حرف زدن، آزادانه صحبت کردن، آزادانه ابراز عقیده کردن | speak out |
صحبت کردن به حالت تعارفی، گفتن چیزهای خوب | speak smooth things |
احساسات همه ی ما را بیان کن، از احساسات ما حرف بزن | speak the sentiments of all of us |
حقیقت را گفتن، حرف زدن در مورد حقیقت، آنچه را که حقیقت دارد بازگو کردن، گفتن واقعیت | speak the truth |
از طریق بینی صحبت کردن، تلفظ کلمات و بیان آنها از راه بینی | speak through the nose |
صحبت کردن با، سرزنش کردن، شهادت دادن درباره ی چیزی | speak to |
صحبت کردن با صدای بلند، صدای خود را بالا بردن، با تن صدای بالا حرف زدن | speak up |
صحبت کردن با صدای بلند، دهان باز کردن و حرف زدن با صدای بلند تا همه آن حرف ها را بشنوند | speak up! |
زیاد حرف زدن، پر حرفی کردن | speak volumes |
به خوبی درباره ی چیزی صحبت کردن، توصیه کردن | speak well for |
خوب صحبت کردن، گفتن چیزهای خوب، تعریف کردن از چیزی یا کسی | speak well of |
حرف زدن با کسی، صحبت کردن درباره ی چیزی یا کسی، با کسی بحث کردن درباره ی کسی یا چیزی | speak with |
صحبت کردن با زبان چنگال، اصطلاحی به این معنی که سخنان دروغین بر زبان آوردن، بیان اظهارات دروغین، دروغ گفتن، اظهارات اشتباه و نادرستی بر زبان آوردن، دوپهلو حرف زدن | speak with a forked tongue |
به زبان انگلیسی صحبت کردن، داشتن توانایی و مهارت مکالمه به زبان انگلیسی | speaks English |
برای خود حرف زدن، گفتن چیزهایی که نیازی به توضیحات ندارد، نیازی به سخن گفتن ندارد، چیزی که خود گویاست | speaks for itself |
صحبت کردن برای بیان جزئیاتی در مورد چیزی، پر حرفی کردن، سخن را به درازا کشاندن | spoke at length |
به بدی درباره ی کسی حرف زدن، پشت سر کسی بد گفتن، تهمت زدن به کسی، بدی کسی را گفتن | spoke evil of someone |
از طرف کسی صحبت کردن، به نمایندگی از طرف کسی حرف زدن | spoke for |
گفتن چیزهایی که برای کسی آزاردهنده باشد، گفتن چیزهای ناراحت کننده به کسی، به آزادی در مورد کسی یا چیزی حرف زدن و اغلب باعث ناراحتی طرف مقابل شود | spoke someone’s mind |
چیزهای بد درباره ی کسی یا چیزی بر زبان آوردن | spoke ill of |
با صدای بلند چیزی را گفتن، فریاد زدن، گفتن چیزی با تن صدای بالا | spoke loudly |
مزخرف سخن گفتن، چرت و پرت گفتن، صحبت از مسائل بی اهمیت، صحبت کردن به صورت نامفهوم، ور ور کردن، دری وری گفتن | spoke nonsense |
به آرامی با کسی صحبت کردن، به آرامی به سمت کسی حرکت کردن، به راحتی با کسی حرف زدن، خوش صحبتی با کسی | spoke to someone softly |
به نحوی مبهم سخن گفتن، حرف زدن بصورت نامفهوم و مبهم، صحبت کردن به صورت سربسته و گنگ | spoke vaguely |
به شدت صحبت کردن، حرف زدن بصورت جدی و قابل درک | strictly speaking |