لغت ۱ درس ۴۲ کتاب ۵۰۴
Maintain / meɪnˈteɪn,mənˈteɪn / Verb
Keep; keep up; carry on; uphold; support; declare to be true, keep in existence, sustain; keep in good condition, preserve, provide for; affirm, declare, assert, insist on
- Angelo maintained his hold on the jagged* rock though his fingers were becoming numb.*
- The judge maintained his opinion that the verdict* was fair.
- The pauper* was unable to maintain his family without the help of charity.*
(فعل) نگه داشتن ، ادامه دادن ، ترویج کردن ، پشتیبانی کردن ، حقیقی اعلام کردن ، نگهدارى کردن ، ابقا کردن ، حمایت کردن از ، مدعى بودن ، برقرار داشتن، تاکید کردن
الف) با اینکه انگشتان “آنجلو” بی حس شده بودند، ولی صخره ی ناهموار را محکم نگه داشت.
ب) قاضی بر نظر خود تاکید کرد که رای عادلانه است.
ج) فرد بیچاره قادر نبود خانواده اش را بدون کمک خیریه حمایت کند.
یادآوری معنی چند لغت بکار رفته در مثال های بالا:
- Hold : در اینجا به معنی قدرت و تحمل و توان است – گرفتن ، اتصالى نگهدارنده ، پایه ، مقر ، نگهداشتن ، نگاه داشتن ، دردست داشتن ، جا گرفتن ، تصرف کردن ، چسبیدن ، نگاهدارى
- Jagged : دندانه دار ، ناهموار
- Rock : تکان دادن ، جنبیدن ، جنباندن ، نوسان کردن ، تخته سنگ یا صخره ، صخره ، جنبش ، تکان
- Numb : کرخ ، بی حس یا کرخت کردن
- Opinion : نظریه ، عقیده ، نظر ، راى ، اندیشه ، فکر ، گمان
- Verdict : راى هیئت منصفه ، فتوى ، نظر ، قضاوت
- Fair : منصفانه ، نمایشگاه کالا ، زیبا ، لطیف ، نسبتا خوب ، متوسط ، بور ، بدون ابر ، منصف ، نمایشگاه ، بازار مکاره ، بى طرفانه
- Pauper : فقیر ، مفلس ، گدا ، بى نوا ، (حقوق) معسر یا عاجز از پرداخت
- Charity : دستگیرى ، صدقه ، خیرات ، نیکوکارى
کدها و رمزهای یادگیری این لغت:
کدینگ۱: متین از بچه جن ها نگهداری می کند و می خواهد به این کارش ادامه دهد، حتی در جامعه هم این کار را ترویج کند.
کدینگ۲: ما این تیم را تمام توان نگه داشتیم و همواره حمایت کردیم.
لغت ۲ درس ۴۲ کتاب ۵۰۴
Snub / snʌb / Verb & Noun & Adjective
Treat coldly, scornfully, or with contempt; cold treatment, short and upturned (of a nose), treat contemptuously, humiliate, purposefully ignore; rebuke, reject; stop suddenly, bring to a sudden halt, act of treating with contempt; offense, affront; sudden stop
- Darryl later apologized* to Sally for snubbing her at the dance.
- Sandra was tormented* by the thought that she might be snubbed by her classmates.
- I considered* it a rude snub when I was not invited to the party.
(فعل & اسم & صفت) سرد ، تمسخرآمیز یا با تمسخر رفتار کردن ، رفتار سرد ، پهن و کوتاه ، کلفت و کوتاه ، منع ، جلوگیرى ، سرزنش کردن ، نوک کسى را چیدن ، داراى بینى سربالا ، خاموش کردن (سیگار) ، رفتار توهین آمیز
الف) “داریل” بعدها از “سالی” به خاطر کم محلی به او در رقص معذرت خواهی کرد.
ب) “ساندرا” از این طرز فکر که ممکن است مورد تمسخر همکلاسی هایش قرار گیرد، رنج می برد.
ج) دعوت نشدنم به میهمانی را رفتاری توهین آمیز تلقی کردم.
یادآوری معنی چند لغت بکار رفته در مثال های بالا:
- Apologize : دعوت کردن ، طلبیدن ، خواندن ، وعده گرفتن ، مهمان کردن ، وعده دادن
- Torment : شکنجه ، ازار ، زحمت ، عذاب دادن ، زجر دادن
- Consider : رسیدگى کردن (به) ، ملاحظه کردن ، تفکر کردن
- Invite : دعوت کردن ، طلبیدن ، خواندن ، وعده گرفتن ، مهمان کردن ، وعده دادن
کدها و رمزهای یادگیری این لغت:
کدینگ۱: سن آب آنقدر بالا رفته که با همه سرد رفتار می کند.
کدینگ۲: خوردن عناب باعث سرد شدن رفتار می شود.
کدینگ۳: شما نباید با اسناد مهم رفتار تمسخرآمیزی داشته باشد.
………………………………………………………………………………