لغت ۱۱ درس ۳۴ کتاب ۵۰۴
Sensitive: / ˈsɛnsɪtɪv / Noun & Adjective
Receiving impressions readily; easily affected or influenced; easily hurt or offended, able to perceive sensation, having the capacity for feeling; susceptible to external influences or agents; responsive, reactive; delicate, requiring special care or treatment, touchy; responding acutely to emotional stimuli, temperamental
- The eye is sensitive to light.
- From the experiment we may conclude~ that mercury in a thermometer is sensitive to changes in temperature.
- James is sensitive about his wretched* handwriting.
(اسم & صفت) به راحتی برداشت ها را دریافت می کند، به راحتی تحت تأثیر قرار می گیرد، براحتی آسیب می بیند یا ناراحت می شود، حساس، مهم ، نفوذ پذیر ، داراى حساسیت
الف) چشم به نور حساس است.
ب) از آزمایش نتیجه می گیریم که جیوه ی داخل دماسنج نسبت به تغییرات دمایی حساس است.
ج) « جیمز » نسبت به دستخط بد خود حساس است.
یادآوری معنی چند لغت بکار رفته در مثال های بالا:
- Light : روشن کردن ، نوردادن ، پرتو افکندن نور ، چراغ راهنمایى ، نور مرئى ، منبع نور ، سبک ، نور ، روشنایى ، روشن
- Experiment : پژوهش ، امتحان ، عمل ، تدبیر ، تجربه کردن ، آزمایش کردن
- Conclude : بستن ، بپایان رساندن ، نتیجه گرفتن ، استنتاج کردن ، منعقد کردن
- Mercury : سیماب ، جیوه ، (نجوم) تیر ، پیک ، پیغام بر ، دزدماهر ، (با حرف بزرگ) عطارد ، یکى از خدایان یونان قدیم
- Thermometer : گرماسنج ، گرمانما ، میزان الحراره ، درجه ، دماسنج ، حرارت سنج
- Temperature : درجه گرما ، درجه حرارت ، دما
- Wretch : بدبخت ، بیچاره ، بى وجدان ، پست ، خوار
- Handwriting : دستخط
کدها و رمزهای یادگیری این لغت:
کدینگ۱ : مردم شهر سن ستیو خیلی حساس هستند و زود ناراحت می شوند.
کدینگ۲ :بچه ها در سن سه سالگی خیلی حساس می شوند.
لغت ۱۲ درس ۳۴ کتاب ۵۰۴
Temperate: / ˈtɛmp(ə)rət / Adjective
Not very hot and not very cold; moderate, self-restrained, composed, reasonable, clement, benign, gentle, balmy, restrained, moderate, self-controlled, disciplined; abstemious, self-denying, austere
- The United States is mostly in the North Temperate Zone
- All students received the appeal* to be temperate and not to jump to conclusions* in judging the new grading system.
- Mrs. Rollins commended* her class for their temperate attitude when she announced the extra assignment.
(صفت) نه خیلی گرم و نه خیلی سرد، معتدل، ملایم، میانه رو، آرام، متوسط، نرم
الف) ایالات متحده آمریکا بیشتر در منطقه معتدل شمالی قرار دارد.
ب) از دانش آموزان خواسته شد که آرام باشند و در مورد سیستم نمره دهی جدید زود قضاوت نکنند.
ج) خانم “رالینز” دانش آموزان کلاسش را به خاطر برخورد آرام و ملایم آنها هنگام اعلام تکالیف اضافی تحسین کرد.
یادآوری معنی چند لغت بکار رفته در مثال های بالا:
- Zone : حیطه ، منطقه عمل ، محوطه ، بخش ، قلمرو ، کمربند ، منطقه ، محات کردن ، جزو حوزه اى به حساب آوردن ، ناحیه اى شدن
- Receive : اخذ ، دریافت کردن ، رسیدن ، پذیرفتن ، پذیرایى کردن از ، جا دادن ، وصول کردن ، گرفتن
- Appeal : پژوهش ، توسل ، چنگ زدن ، جاذبه ، درخواست ، التماس ، جذبه ، (حقوق) استیناف
- Jump : جهت ، جهیدن ، پرش اسب از مانع ، جستن ، پریدن ، خیز زدن ، وفق دادن ، پراندن ، جهاندن ، پرش ، جهش ، افزایش ناگهانى
- Conclusion : عقد ، پایان ، فرجام ، اختتام ، انجام ، نتیجه ، استنتاج
- Judge : حاکم ، خبره ، حکم کردن ، قضاوت کردن ، داورى کردن ، فتوى دادن ، حکم دادن ، تشخیص دادن ، قاضى ، دادرس ، کارشناس
- Grading system : سیستم نمره دهی
- Commend : ستودن ، ستایش کردن
- Attitude : وضع ، حالت قرار گرفتن ، گرایش ، حالت ، هیئت ، طرز برخورد ، روش و رفتار
- Announce : اگهى دادن ، اعلان کردن ، اخطار کردن ، خبر دادن ، انتشاردادن ، اشکارکردن ، مدرک دادن
- Extra : علاوه ، اضافه ، زیادى ، زائد ، فوق العاده ، اضافى ، بزرگ ، یدکى ، (پیشوند) خارجى ، بسیار ، خیلى
- Assignment : واگذار کردن ، ماموریت دادن ، گمارش ، واگذارى ، انتقال قانونى ، حواله ، تخصیص اسناد ، تکلیف درسى و مشق شاگرد ، وظیفه ، ماموریت
کدها و رمزهای یادگیری این لغت:
کدینگ۱: این هوای معتدل مثل ماتَم پیرت کرده.
……………………………………………………………………………………………………