Tag Archives: نکته

Friends

امروز ی اصطلاح توپ دارم برا همه دوستای گلم که خوراکه رفیق بازاس و تو عالم دوستی و رفاقت بدردتون میخوره. ما تو زبان انگلیسی ی اصطلاح داریم که به معنی “دوست جون جونی” ـه که میشه “buddy buddy” اینو داشته باشین تا چن تا مثال شیک براتون بیارم بعدش بریم سراغ اونای دیگه. مثلا میگیم: He is my buddy …

Read More »

Test50

Oh yes. Are you ______ away? (a)distant (b)long (c)far (d)quite پاسخ صحیح : گزینه C پاسخ صحیحه، زیرا فقط گزینه C میتونه با عبارت away که به معنی “دور” ـه ترکیب بشه و معنی بده. عبارت far away معنی “فاصله دور” میده معنی جمله:  آیا تو فاصله ت از اینجا دوره؟

Read More »

Qualify-504-1-12

لغت دوازدهم از درس ۱ کتاب ۵۰۴   Qualify / ‘kwɑlɪfaɪ / Become fit; show that you are able صلاحیت داشتن، واجد شرایط بودن   I am trying to qualify for the job that is now vacant.   سعی می کنم برای شغلی که در حال حاضر بلاتصدی است، واجد شرایط بشوم.   Since Pauline can’t carry a tune, she is sure …

Read More »

Idioms 17

در اینجا ۷ اصطلاح کاربردی تقدیمتون میکنیم که امیدوارم مفید باشه براتون: Excuse me back. ببخشید پشتم به شماست.   Upon my word. به شرافتم سوگند.   Let me gather my breath. بگذارید نفسم جا بیاید.   It does not answer my purpose. بدرد من نمی خورد.   It is not concern of mine. به من مربوط نیست. Don’t judge …

Read More »

Bachelor-504-1-11

لغت یازدهم از درس ۱ کتاب ۵۰۴ Bachelor / ‘bætʃələ / A man who has not married مردی که ازدواج نکرده است، مجرد   My brother took an oath to remain a bachelor. برادرم قسم خورد که مجرد باقی بماند.   In the movie the married man was mistaken for a bachelor. در فیلم، مرد متأهل با فردی مجرد اشتباه گرفته شد. …

Read More »

Unaccustomed-504-1-10

لغت دهم از درس ۱ کتاب ۵۰۴ Unaccustomed /ˌʌn.əˈkʌs.təmd/  not used to something به چیزی عادت نداشتن، نا مأنوس   Coming from Alaska, Claude was unaccustomed to Florida’s heat. چون «کلود» اهل آلاسکا بود، به گرمای فلوریدا عادت نداشت. The king was unaccustomed to having people disobey him. پادشاه به داشتن مردمی که از او سرپیچی کنند، عادت نداشت. Unaccustomed as he was to …

Read More »

Stating disagreement

Stating categorical disagreement; اظهار مخالفت قطعی؛ (!)That’s not true. صحیح نیست (!)That’s not right. درست نیست (!)You’ve got that wrong. اشتباه متوجه شدی (!)You’ve got it all wrong. کلا اشتباه برداشت کردی (!)You missed the boat. فرصت رو از دست دادی (!)Wrong on both counts. .هر جور حساب کنی اشتباهه (!)You’re wrong. .اشتباه می کنی (!)You’re dead wrong. کاملا اشتباه …

Read More »
آموزش مکالمه زبـان انگلیســی