لغت ۵ درس ۳۹ کتاب ۵۰۴
Debtor / ˈdɛtə / Noun
Person who owes something to another, one who owes money, one who is obliged to another; company that owes money, Borrower, mortgagor; bankrupt, insolvent, defaulter
- If I borrow a dollar from you, I am your debtor.
- As a debtor who had received many favors from the banker, Mr. Mertz was reluctant* to testify against him.
- A gloomy* debtor’s prison was once the fate of those who could not repay their loans.
(اسم) شخصی که به شخص دیگری بدهکار است، مدین ، مقترض ، مقروض ، مدیون ، بدهکار
الف) اگر یک دلار از شما قرض بگیرم بدهکار شما هستم.
ب) آفای “مرتز” به عنوان بدهکاری که مساعدت های زیادی از جانب رئیس بانک دریافت کرده بود، مایل نبود علیه او شهادت دهد.
ج) زندان تاریک بدهکاران، زمانی سرنوشت کسانی بود که نمی توانستند وام های خود را بازپرداخت کنند.
یادآوری معنی چند لغت بکار رفته در مثال های بالا:
- Borrow : عاریه گرفتن ، قرض کردن ، قرض ، قرض گرفتن ، وام گرفتن ، اقتباس کردن
- Receive : اخذ ، دریافت کردن ، رسیدن ، پذیرفتن ، پذیرایى کردن از ، جا دادن ، وصول کردن ، گرفتن
- Favor : التفات ، توجه ، مساعدت ، مرحمت کردن ، نیکى کردن به ، طرفدارى کردن
- Banker : بانک دار ، صراف ، رئیس بانک
- Reluctant : بى میل
- Testify : تصدیق کردن ، گواهى دادن ، شهادت دادن ، تصدیق کردن
- Gloomy : تاریک ، تیره ، افسرده ، غم افزا
- Prison : محبس ، حبس ، وابسته به زندان ، زندان کردن
- Fate : سرنوشت ، تقدیر ، قضا و قدر ، نصیبب وقسمت ، مقدر شدن ، به سرنوشت شوم دچار کردن
- Repay : بر گرداندن ، تلافى ، پس دادن
- Loan : وام دادن ، قرض دادن ، وام ، قرضه ، واژه عاریه ، عاریه دادن ، قرض کردن
کدها و رمزهای یادگیری این لغت:
کدینگ۱: من یه دونه آداپتور برق به دوستم بدهکارم.
کدینگ۲: بعضی دکترها انقدر از آدم پول می گیرن که آدم همش فکر می کنه بهشون بدهکار هست.
کدینگ ۳: فرید به طور خیلی عجیبی بدهکار بانکی شده است.
لغت ۶ درس ۳۹ کتاب ۵۰۴
Legible / ˈlɛdʒɪb(ə)l / Adjective
Able to be read; easy to read; plain and clear, readable, able to be read or deciphered; clear, recognizable, neat, intelligible, clear enough to read
- Julia’s handwriting is beautiful and legible.
- Nancy hesitated* in her reading because the words were scarcely* legible.
- Our teacher penalizes* us for compositions that are not legible.
(صفت) قابل خواندن، راحت برای خواندن، ساده و آشکار ، خوانا ، روشن
الف) دست خط “جولیا” زیبا و خوانا است.
ب) “ناسی” در خواندن خود درنگ می کرد چون کلمات به سختی قابل خواندن بودند.
ج) معلم ما، ما را به خاطر انشاء هایی که خوانا نیستند تنبیه می کند.
یادآوری معنی چند لغت بکار رفته در مثال های بالا:
- Handwriting : دست خط ، دستخط ، خط
- Hesitate : تامل کردن ، مردد بودن ، بى میل بودن
- Scarcely : بدشوارى ، زورکى
- Penalize : کیفرى یا جزایى قلمداد کردن ، جریمه کردن ، تاوان دادن ، تنبیه کردن
- Composition : صلح ، آرایش یکان ، سازمان ، ترکیب یکان ، ترکیب ، ساخت ، انشاء ، سرایش ، قطعه هنرى
کدها و رمزهای یادگیری این لغت:
کدینگ۱: ذهن آدم های لجباز به راحتی قابل خواندنه.
کدینگ۲: حالا که با من لجی بلایی سرت میارم که خودت با خط خوانا همه اموالت رو به نام من بزنی.
کدینگ ۳: از لج بلوار شلوغ شهر یک نامه خوانا برای شهردار نوشتم.
……………………………………………………………………………………………………