
لغت ۷ درس ۳۸ کتاب ۵۰۴
Dejected / dɪˈdʒɛktɪd / Adjective
In low spirits; sad, depressed, downcast, downhearted, despondent, disconsolate, dispirited, crestfallen, disheartened; depressed, crushed, desolate, heartbroken, in the doldrums, sad, unhappy, doleful, melancholy, miserable, woebegone, forlorn, wretched, glum, gloomy, blue, crestfallen, depressed, disconsolate, dispirited, down, downhearted, low, woebegone
- His biography* related* that Edison was not dejected by failure.
- The defeated candidate* felt dejected and scowled* when asked for an interview.
- There is no reason to be dejected because we did not get any volunteers.*
(صفت) با روحیه پایین، غمگین، پژمان ، نژند ، افسرده ، محزون ، مغموم، مایوس
الف) زندگی نامه ی “ادیسون” نقل می کند که او از شکست غمگین نمی شد.
ب) هنگامی که از نامزد شکست خورده تقاضای مصاحبه شد، غمگین و اخمو بود.
ج) دئیلی وجود ندارد که چون هیچ داوطلبی نداشتیم مایوس شویم.
یادآوری معنی چند لغت بکار رفته در مثال های بالا:
- Biography : زیستنامه ، بیوگرافى ، تاریخچه زندگى ، تذکره ، زندگینامه
- Relate : باز گو کردن ، گزارش دادن ، شرح دادن ، نقل کردن ، گفتن
- Failure : عیب ، نقص ، عجز و درماندگى ، غفلت ، نارسایى ، واماندگى ، درمانگى ، کوتاهى ، قصور ، ناتوانى ، شکست ، ورشکستگى ، خرابى ، عدم موفقیت
- Defeat : الغاء ، باخت ، شکست دادن ، هزیمت ، مغلوب ساختن ، شکست ، از شکل افتادگى ، بیقوارگى
- Candidate : داوطلب خدمت در ارتش ، داوطلب ، خواهان ، نامزد ، کاندید ، داوخواه
- Scowl : ابرو درهم کشى ، ترشرویى ، اخم کردن
- Interview : دیدار (براى گفتگو) مصاحبه ، مذاکره ، مصاحبه کردن
- Volunteer: سرباز داوطلب ، خواستار ، داوطلب شدن
کدها و رمزهای یادگیری این لغت:
کدینگ۱: ماه دی جاکتم رو گم کردم ، هنوز که هنوزه براش غمگینم.
کدینگ۲: دِ جکت رو ببین از بس ازش استفاده نکردی غمگین شده.

لغت ۸ درس ۳۸ کتاب ۵۰۴
Obedient / əˈbiːdɪənt / Adjective
Doing what one is told, willing to obey, submissive, dutiful, following orders; disciplined, COMPLIANT, biddable, acquiescent, tractable, amenable, malleable, pliable, pliant; dutiful, good, law-abiding, deferential, respectful, duteous, well trained, well disciplined, manageable, governable, docile, tame, meek, passive, submissive, unresisting, yielding
- The obedient dog came when his master beckoned.*
- Obedient to his father’s wishes, Guy did not explore* any further.
- When parents make reasonable requests of them, the majority* of my friends are obedient.
(صفت) آنچه که به او گفته می شود انجام می دهد، مایل به اطاعت، فرمانبر، فرمانبردار ، مطیع ، حرف شنو ، رام
الف) سگ فرمانبر هنگامی که صاحبش به او اشاره کرد، جلو آمد.
ب) “گای” که نسبت به خواسته های پدرش فرمانبر بود، بیش از این تحقیق نکرد.
ج) اکنر دوستانم زمانیکه والدین شان از آنها خواهش های منطقی دارند، مطیع هستند.
یادآوری معنی چند لغت بکار رفته در مثال های بالا:
- Master : قطعه کار اصلى ، جامع ، مخدوم ، کاپیتان کشتى ، اصلى ، ماهر شدن در چیزى ، دانشور ، چیره دست ، ارباب ، کارفرما ، رئیس ، مدیر ، مرشد ، پیر ، صاحب ، ماهر شدن ، خوب یادگرفتن ، استاد شدن ، تسلط یافتن بر ، رام کردن
- Beckon : اشاره کردن (با سر یا دست) ، با اشاره صدا زدن
- Explore : سیاحت کردن ، اکتشاف کردن ، کاوش کردن
- Further : بیشتر ، دیگر ، مجدد ، اضافى ، زائد ، بعلاوه ، بعدى ، دوتر ، جلوتر ، پیش بردن ، جلو بردن ، ادامه دادن ، پیشرفت کردن ، کمک کردن به
- Reasonable : متعارف ، عقلائى ، منطقى ، قابل قبول ، معقول ، مستدل
- Request : درخواست آماده کردن ، خواهش ، خواسته ، خواستار شدن ، تمنا کردن ، تقاضا کردن ، درخواست کردن
- Majority : کبر ، ماژوریته ، اکثریت ، بیشین ، بیشان
کدها و رمزهای یادگیری این لغت:
کدینگ۱: عابدین مایل به اطاعت از پرودگارشان هستند.
کدینگ۲: عابد این طوری بود که هر چی بهش می گفتن انجام می داد خلاصه خیلی مطیع و فرمانبر بود.
……………………………………………………………………………………………………