
لغت ۱۱ درس ۳۸ کتاب ۵۰۴
Charity / ˈtʃarɪti / Noun
Generous giving to the poor; institutions for helping the sick, the poor, or the helpless; kindness in judging people’s faults
- A free hospital is a noble charity.
- The entire community is the beneficiary* of Henry’s charity.
- The hired hand was too proud to accept help or charity.
(اسم) بخشش سخاوتمندانه به فقرا، مؤسسانی برای کمک به بیماران، فقرا و بیچارگان، مهربانی در سنجش تقصیرات مردم، دستگیرى ، صدقه ، صدقات، خیرات ، نیکوکارى
الف) یک بیمارستان رایگان، خود یک انجمن خیریه شریف است.
ب) تمام جامعه از انجمن خیریه ی “هنری” ذینفع هستند.
ج) خدمتکار مغرور تر از آن بود که کمک یا صدقه بپذیرد.
یادآوری معنی چند لغت بکار رفته در مثال های بالا:
- Noble : آزاده ، اصیل ، شریف ، نجیب ، باشکوه
- Entire : کامل ، همگى ، تمام ، درست ، دست نخورده ، بى عیب
- Community : انجمن ، اجتماع ، عوام
- Beneficiary : موقوف علیه ، وظیفه خوار ، بهره بردار ، ذیحق ، ذینفع ، استفاده
- Hired hand: خدمتکار، کارگر مزرعه
- Proud : گرانسر ، برتن ، مغرور ، متکبر ، مفتخر ، سربلند
- Accept : قبول شدن ، پذیرفتن ، پسندیدن ، قبول کردن
کدها و رمزهای یادگیری این لغت:
کدینگ۱: مرد فداکار چهار یتیم را سخاوتندانه پذیرفت.
کدینگ۲: توی خیابان شریعتی یه انجمن خیریه هست که به همه فقرا پول میده.
کدینگ۳: رونالدو خیریه ای برای چهار تیم از کودکان فقیر و یتیم تشکیل داده و آنها را حمایت می کند.

لغت ۱۲ درس ۳۸ کتاب ۵۰۴
Verdict / ˈvəːdɪkt / Noun
Decision of a jury; judgment, judgment made by a jury, sentence; adjudication, decision, finding, ruling, resolution, pronouncement, conclusion, opinion; law determination
- The jury returned a verdict of guilty for the traitor.*
- We were cautioned* not to base our verdict on prejudice.*
- Baffled* by the verdict, the prosecutor* felt that the evidence* had been ignored.*
(اسم) تصمیم یک هیئت منصفه، قضاوت ، راى هیئت منصفه ، فتوى ، نظر ، حکم دادگاه
الف) هیئت منصفه، حکم مجرم بودن خائن را استرداد کرد.
ب) به ما هشدار داده شد که رای خود را بر اساس تعصب قرار ندهیم.
ج) دادیار که از حکم دادگاه گیج شده بود، احساس کرد مدارک نادیده گرفته شده اند.
یادآوری معنی چند لغت بکار رفته در مثال های بالا:
- Jury : هیئت داوران ، هیات منصفه ، هیئت منصفه ، ژورى ، داورگان ، هیئت ژوری
- Return : عودت دادن ، پس فرستادن ، بازگشت ، عودت ، گزارش دادن ، گزارش رسمى ، بازده ، درآمد ، بازگشت ، برگشت ، برگرداندن ، برگشتن ، مراجعت کردن ، رجعت ، اعاده
- Guilty : مرتکب ، گناهکار ، مقصر ، بزهکار ، مجرم ، محکوم
- Traitor : خائن ، خیانتکار
- Caution : توجه کنید ، احتیاط ، پیش بینى ، هوشیارى ، وثیقه ، ضامن ، هوشیار کردن ، اخطار کردن
- Base : پایین ، بدل ، کف ، بنیان نهادن ، مبنا قراردادن ، مبنا ، پست
- Prejudice : زیان ، لطمه ، پیش داورى ، تعصب ، غرض ورزى ، قضاوت تبعیض آمیز ، خسارت و ضرر ، تبعیض کردن ، پیش داورى
- Baffle : دیوار آرام کننده ، سپر ، صفحه منعکس کننده ، صفحه انعکاس از پیشرفت بازداشتن ، تیغه بلندگو ، گیج یا گمراه کردن ، مغشوش کردن ، دستپاچه کردن ، بى نتیجه کردن ، پریشانى ، اهانت
- Prosecutor : تعقیب قانونى ، پیگرد کننده ، تعقیب کننده
- Evidence : بینه ، شاهد ، دلیل ، گواه ، مدرک (مدارک) ، ملاک ، گواهى ، شهادت دادن ، ثابت کردن
- Ignore : نادیده پنداشتن ، صرفنظر کردن ، تجاهل کردن ، نادیده پنداشتن ، چشم پوشیدن ، رد کردن ، بى اساس دانستن ، به رسمیت نشناختن
کدها و رمزهای یادگیری این لغت:
کدینگ۱: آنقدر ور زدی که نفهمیدم رای دادگاه چی شد.
کدینگ۲: رئیس هیئت منصفه هر چی ور زد، وکیل نپذیرفت.
……………………………………………………………………………………………………