
لغت ۵ درس ۳۶ کتاب ۵۰۴
Soothe: / suːð / verb
Quiet; calm; comfort, pacify, appease, comfort, hush, subdue, settle (down), lull, tranquillize, conciliate, mollify, alleviate, ease, relieve, take the edge off, assuage, allay, lessen, palliate, diminish, decrease, dull, blunt
- With an embrace,* the mother soothed the hurt child.
- Heat soothes some aches; cold soothes others.
- Rosalie’s nerves were soothed by the soft music.
(فعل) آرام کردن، ساکت کردن، آرامش دادن، تسکین دادن ، دل به دست آوردن ، دلجویى کردن ، استمالت کردن
الف) مادر با در آغوش گرفت کودک رنجیده، او را آرام کرد.
ب) بعضی از دردها را گرم و بعضی دیگر را سرما تسکین می دهد.
ج) اعصاب “روزالی” با یک موسیقی آرام تسکین یافت.
یادآوری معنی چند لغت بکار رفته در مثال های بالا:
- Embrace : درآغوش گرفتن ، در بر گرفتن ، بغل کردن ، پذیرفتن ، شامل بودن
- Hurt : صدمه زدن، آسیب رساندن ، آزار رساندن ، آسیب زدن به ، آزردن ، اذیت کردن ، جریحه دار کردن ، خسارت رساندن ، آسیب ، آزار ، زیان ، صدمه، جراحت ، مصدومیت
- Heat : حرارت دادن ، گرم شدن ، داغ شدن ، ذوب ، شارژ ، گرما ، گرمى ، حرارت ، تندى ، خشم ، عصبانیت ، اشتیاق ، وهله ، نوبت ، جانور ، گرم کردن ، برانگیختن ، به هیجان آمدن
- Ache : درد گرفتن ، درد کردن ، درد
- Nerve : عصب ، پى ، رشته عصبى ، وتر ، طاقت ، قدرت ، قوت قلب دادن ، نیرو بخشیدن
- Soft : نرم ، ملایم ، مهربان ، نازک ، عسلى ، نیم بند ، سبک ، شیرین ، گوارا
کدها و رمزهای یادگیری این لغت:
کدینگ۱: سوتی ندی، می خوام ساکتش کنم.
کدینگ۲: یه معلم داشتیم سه سوته بچه ها رو ساکت می کرد.
کدینگ: پدر نوزاد آنقدر برای بچه اش سوت زد تا توانست او را آرام کند.

لغت ۶ درس ۳۶ کتاب ۵۰۴
Sympathetic: / sɪmpəˈθɛtɪk / adjective
Having or showing kind feelings toward others; approving; enjoying the same things and getting along well together, compassionate, caring, concerned, understanding, solicitous, empathetic, sensitive; commiserative, pitying, consoling, comforting, supportive, encouraging; considerate, kind, tender-hearted, pleasant, agreeable, congenial, friendly, genial, in sympathy with, pro, on the side of, supportive of, encouraging of; well disposed to, favourably disposed to, receptive to
- Judge Cruz was sympathetic to the lawyer’s plea* for mercy.
- Father was fortunately* sympathetic to my request to use the car on weekends.
- We were all sympathetic to Suzanne over her recent* misfortune.*
(صفت) نسبت به دیگران احساسات مهربانانه ای دارد یا نشان می دهد،موافق، همدرد ، دلسوز ، شفیق ، غمخوار
الف) قاضی “کروز” با در خواست وکیل برای عفو موافق بود.
ب) خوشبختانه پدر با درخواستم برای استفاده از اتومبیل در آخر هفته ها مواقق بود.
ج) همه ی ما با “سوزان” به خاطر بدشانسی اخیرش همدردی کردیم.
یادآوری معنی چند لغت بکار رفته در مثال های بالا:
- Judge : حکم کردن ، قضاوت کردن ، داورى کردن ، فتوى دادن ، حکم دادن ، تشخیص دادن ، قاضى ، دادرس ، کارشناس
- Lawyer : وکیل دادگسترى ، مشاور حقوقى ، قانون دان ، فقیه ، شارع ، ملا ، حقوقدان
- Plea : پاسخ دعوى ، دادخواست ، منازعه ، مشاجره ، مدافعه ، عذر ، بهانه ، تقاضا ، استدعا ، پیشنهاد ، وعده مشروط ، ادعا
- Mercy : رحم ، بخشش ، مرحمت ، شفقت ، امان
- Fortunately : خوشبختانه
- Request : درخواست آماد کردن ، خواهش ، خواسته ، خواستار شدن ، تمنا کردن ، تقاضا کردن ، درخواست کردن
- Weekend : اخر هفته ، تعطیلات اخر هفته را گذراندن
- Recent : تازه ، اخیر ، متاخر ، جدید
- Misfortune : بدبختى ، بیچارگى ، بدشانسى
کدها و رمزهای یادگیری این لغت:
کدینگ۱: سیم رو پات تکه تکه شد، می دونم چه حس بدیه ، باهات احساس همدلی و دلسوزی می کنم.
کدینگ۲: نسیم پاتک زد به من ، منم چون همدم خوبی برام بود از رو دلسوزی چیزی بهش نگفتم.
……………………………………………………………………………………………………