
لغت ۵ درس ۳۴ کتاب ۵۰۴
Radical: / ˈradɪk(ə)l / Adjective & Noun
Going to the root; fundamental; extreme; person with extreme opinions, having extreme political views, pertaining to a root; advocating complete reform
- The tendency* to be vicious* and cruel is a radical fault.
- We observe that the interest in radical views is beginning to subside.*
- Because Richard was a radical, the Conservative Party would not accept him as a candidate.*
(صفت & اسم) تا به ریشه پیش رفتن، بنیادی، افراطی، شخصی با عقاید افراطی ، ریشه ، قسمت اصلى ، اصل ، سیاست مدار افراطى ، طرفدار اصلاحات اساسى ، بنیان ، بن رست ، ریشگى ، (ریاضى) علامت رادیکال
الف) گرایش به تبهکاری و ظالم بودن، نقیصه ای بنیادی است.
ب) مشاهده می کنیم که علاقه به افکار بنیادی رو به افول است.
ج) چون “ریچارد” فردی تندرو بود، حزب محافظه کار او را به عنوان نامزد نپذیرفت.
یادآوری معنی چند لغت بکار رفته در مثال های بالا:
- Tendency : گرایش ، تمایل ، میل ، توجه ، استعداد ، زمینه ، علاقه مختصر
- Vicious : بدسگال ، بدکار ، شریر ، تبهکار ، فاسد ، بدطینت ، نادرست
- Cruel : بیرحم ، ظالم ، ستمکار ، ستمگر ، بیدادگر
- Fault : خطا، گیر ، کاستى ، گناه ، عیب ، نقص ، اشتباه ، شکست زمین ، چینه ، گسله ، تقصیر کردن ، مقصر دانستن
- Observe : معاینه کردن ، اظهار عقیده کردن ، نظر دادن ، بجا آوردن ، دیدبانى کردن ، رعایت کردن ، مراعات کردن ، مشاهده کردن ، ملاحظه کردن ، دیدن ، گفتن
- Subside : (درد وغیره) واگذاشتن ، نشست کردن ، فرو نشستن ، فروکش کردن
- Conservative Party : حزب محافظه کار
- Candidate: داوطلب خدمت در ارتش ، داوطلب ، خواهان ، نامزد ، کاندید ، داوخواه
کدها و رمزهای یادگیری این لغت:
کدینگ۱: با رادیکال گرفتن می توان ریشه اعداد را به دست آورد.
کدینگ۲: توی ریاضی نباید به طور افراطی همه جا و از همه اعداد رادیکال بگیریم.

لغت ۶ درس ۳۴ کتاب ۵۰۴
Spontaneous: / spɒnˈteɪnɪəs / Adjective
Of one’s own free will; natural; on the spur of the moment; without rehearsal, instinctive; not premeditated, impromptu, unplanned; arising from internal forces (of a natural phenomena)
- The vast* crowd burst into spontaneous cheering at the skillful play.
- Be cautious* with these oily rags because they can break out in spontaneous flame.
- William’s spontaneous resentment* at the mention of his sister was noted by the observant* teacher.
(صفت) با میل شخصی خود، طبیعی، فی البداهه، بدون تمرین، خود به خودى ، خود بخود ، خودانگیز ، بى اختیار ، فورى
الف) جمعیت انبوه به خاطر نمایش ماهرانه، ناخوآگاه فریاد شادی سر داد.
ب) مواظب کهنه های روغنی باش چون خود به خود آتش می گیرند.
ج) معلم هوشیار متوجه تنفر ذاتی “ویلیام” از ذکر نام خواهرش شد.
یادآوری معنی چند لغت بکار رفته در مثال های بالا:
- Vast : پهناور ، وسیع ، بزرگ ، زیاد ، عظیم ، بیکران
- Crowd : جمعیت ، شلوغى ، اجتماع ، گروه ، ازدحام کردن ، چپیدن ، بازور وفشارپرکردن ، انبوه مردم
- Burst: پیوسته ، منفجر شدن ، رگبار ، ترکش ، محل اصابت گلوله ، قطارى ، پشت سر هم قطع کردن ، ترکیدن ، ازهم پاشیدن ، شکفتن ، منفجر کردن ، انفجار ، شیوع
- Cheer : فریادوهلهله آفرین ، هورا ، دلخوشى دادن ، تشویق کردن ، هلهله کردن
- Skillful : ماهر ، استادکار
- Cautious : هوشیار ، محتاط ، مواظب
- Rag : لته ، ژنده ، لباس مندرس ، کهنه شدن ، بى مصرف شدن، لباس کهنه و بی مصرف
- Break out : شیوع یافتن ، تاول زدن ، جوش زدن ، شیوع ، آتش گرفتن
- Flame : زبانه آتش ، تب وتاب ، شورعشق ، شعله زدن ، زبانه کشیدن ، مشتعل شدن ، تابش
- Resentment : رنجش ، خشم ، غیض
- Mention : تذکر ، یادآورى ، نام بردن ، ذکر کردن ، اشاره کردن
- Observant: مراعات کننده ، مراقب ، هوشیار
کدها و رمزهای یادگیری این لغت:
کدینگ۱: اسپانتانیوس توانست در رشته ماست خوردن مقام اول المپیک رو بدون تمرین به دست آورد.
کدینگ۲: اسپارتاکوس می تواند بدون تمرین حریفان خود را شکست دهد.
……………………………………………………………………………………………………