
لغت ۵ درس ۳۰ کتاب ۵۰۴
Appoint / əˈpɔɪnt / Verb
Decide on; set a time or place; choose for a position; equip or furnish, nominate; designate, select, choose, elect, vote in
- The library was appointed as the best place for the urgent* meeting.
- Though Mr. Thompson was appointed to a high position, he did not neglect* his old friends.
- The occupant* of the well-appointed guest room considered* himself quite fortunate.*
(فعل) انتخاب کردن، زمان یا مکانی را مشخص کردن، برای مقامی انتخاب کردن، مجهز یا مبلمان کردن، مامور کردن ، نصب کردن به کار ، تعیین کردن ، برقرار کردن ، منصوب کردن ، گماشتن ، واداشتن
الف) کتابخانه به عنوان بهترین مکان برای جلسه ی اضطراری تعیین شد.
ب) با اینکه آقای «تامپسون » برای موقعیت مهمی منصوب شد، اما دوستان قدیمی اش را نادیده نگرفت.
ج) ساکن مهمانخانه مجهز، خودش را کاملاً خوشبخت قلمداد می کرد.
یادآوری معنی چند لغت بکار رفته در مثال های بالا:
- Library: برنامه دان ، کتابخانه ، قرائت خانه
- Urgent: فورى ، ضرورى ، مبرم ، اصرار کننده
- Meeting: مجمع ، جلسه ، نشست ، انجمن ، ملاقات ، میتینگ ، اجتماع ، تلاقى ، همایش
- Position: شغل رسمى ، حالت ، محل سازمانى ، مقام یا شغل سازمانى ، موقعیت ، وضعیت ، موضع ، شغل ، مرتبه ، جایگاه ، مقام یافتن ، سمت ، منصب ، قراردادن یاگرفتن
- Neglect: فروگذارى ، فروگذار کردن ، اهمال ، مسامحه ، غفلت کردن
- Occupant: ساکن ، مستاجر ، اشغال کننده
- Guest: میهمان ، خارجى ، مهمان کردن ، مسکن گزیدن
- Consider: رسیدگى کردن (به) ، ملاحظه کردن ، تفکر کردن
- Fortunate: خوشبخت ، مساعد ، خوش شانس ، خوب
کدها و رمزهای یادگیری این لغت:
کدینگ۱: برای انتخاب یک فایل باید پوینتر ماوس رو روی اون برد.
کدینگ۲: قرار ملاقات را میگن appointment، که با لغت مورد نظر ما (Appoint) هم خانواده هستن که در واقع به این معنی است: زمان یا مکانی را مشخص کردن

لغت ۶ درس ۳۰ کتاب ۵۰۴
Quarter / k(w)ɔːtə / Verb & Noun
Region; section; (quarters) a place to live; to provide a place to live, divide into 4 equal parts; divide into parts; house, accommodate; lodge, stay
- The large family was unaccustomed* to such small quarters.
- Ellen moved to the French Quarter of our city.
- The city quartered the paupers* in an old school.
(فعل & اسم) منطقه، بخش، مکانی برای زندگی، مکانی برای زندگی فراهم آوردن، یک چهارم زمان مسابقه ، چهار یک ، کوى ، یک چهارم ، یک چارک ، چهارک ، ربع ، مدت سه ماه ، برزن ، اقامتگاه ، محله ، بخش ، ربعى ، به چهار قسمت مساوى تقسیم کردن ، پناه بردن به ، زنهار دادن ، زنهار
الف) آن خانواده ی بزرگ به چنین محله ی کوچکی عادت نداشتند.
ب) «الن » به محله فرانسوی نشین شهر ما نقل مکان کرد.
ج) اهل شهر، افراد بیچاره را در مدرسه ای قدیمی اسکان دادند.
یادآوری معنی چند لغت بکار رفته در مثال های بالا:
- Unaccustomed : غیرعادى، خو نگرفته، بدون عادت داشتن
- Move: انتقال دادن ، حرکت کردن ، تکان خوردن ، پیش رفتن ، اسباب کشى کردن ، جنبیدن ، تکان دادن ، حرکت ، نقل مکان ، اسباب کشى کردن
- Pauper: فقیر ، مفلس ، گدا ، بى نوا ، (حقوق) معسر یا عاجز از پرداخت
کدها و رمزهای یادگیری این لغت:
کدینگ۱: قطر با وجود اینکه وسعت آنچنانی ندارد و یک چهارم ایران هم نیست و در یک منطقه حساسی قرار گرفته است.
کدینگ۲: قاطر می تواند به اندازه یک چهارم اسب بدود.
………………………………………………………………………………………………………
برای دیدن پست های مرتبط و مطالعه سایر لغات کتاب ۵۰۴ به همراه کدینگ و توضیحات مربوطه، اینجا را کلیک کنید.