Harry did not stop* his car at some traffic-lights* when they were red, and he hit another car. Harry jumped* out and went to it. There was an old man in the car. He was very frightened* and said to Harry, ‘What are you doing? You nearly killed* me!’ ‘Yes,’ Harry answered, ‘I’m very sorry.’He took a bottle* out of his car and said, ‘Drink some of this. Then you’ll feel better.’ He gave the man some whisky, and the man drank it, but then he shouted* again,’You nearly* killed me.’ Harry gave him the bottle again, and the old man drank a lot of the whisky. Then he smiled and said to Harry, ‘Thank you. I feel much better* now. But why aren’t you drinking?’ ‘Oh, well,’ Harry answered, ‘I don’t want any whisky now. I’m going to sit here and wait* for the police.’
ترجمه داستان به فارسی:
هری ازچندچراغ راهنمایی* وقتی که قرمز بود عبور کرد و توقف نکرد*،وبه ماشین دیگه ای زد.هری به سرعت از ماشینش بیرون پرید*وبه سمت آن ماشین رفت.در آن ماشین پیرمردی بود.خیلی ترسیده* بود وبه هری گفت:چه کارداری میکنی کم مونده بود منو بکشی! هری پاسخ داد:بله ،خیلی متأسفم.یک بطری*از ماشینش برداشت وگفت:مقداری از این بنوشید.سپس شما احساس بهتری خواهید داشت.او به مرد مقداری ویسکی داد ،و آن مرد آن را نوشید،امّا سپس دوباره فریاد زد*:کم مونده بود منو بکشی! هری دوباره بطری را به او داد،وپیرمرد مقدارزیادی ویسکی نوشید .سپس او لبخند زد وبه هری گفت:متشکّرم من الان احساس میکنم خیلی بهتر* هستم. ولی چرا شما نمی نوشید؟ هری پاسخ داد:آه ،خوب ،من الان هیچ ویسکی ای نمیخوام من قصد دارم اینجابشینم ومنتظر پلیس بمونم.(منتظرماندن*)
Starred words:
*stop(v)/stɒp/ ;to cease moving
*traffic lights(n)/ˈtræfɪk laɪts/ ;a set of red,yellow,and green light that control traffic.
*jump(v)/dʒʌmp/ ;move quickly
*frightened(adj)/ˈfraɪtnd/; afraid
*kill(v)/kɪl/;to make sb/sth die.
*bottle(n)/ˈbɒtl/;a container with straight sides and narrow neck.
*shout(v)/ʃaʊt/;to say sth in a loud voice .
*better(adj)/ˈbetə(r)/;comparative of good
*wait(v)/weɪt/;to stay where you are until sb comes.
لینک دانلود فایل صوتی داستان