لغت ۷ از درس ۱۷ کتاب ۵٠۴
…………………………….
Wretched / ‘retʃɪd /
very unsatisfactory; miserable
- I feel wretched after a night when I’ve scarcely* slept.
- There was unanimous* agreement that we had seen a wretched movie.
- Toby had wretched luck at the gambling tables.
بسیار نامطلوب، اسفبار
- بعد از اینکه یک شب به سختی توانستم بخوابم، احساس بسیار بدی داشتم.
- همگی موافق بودیم که فیلم بسیار بدی تماشا کرده ایم.
- “توبی” در سر میز قمار بد شانس بود.
کدها و رمزهای یادگیری این لغت:
کدینگ ۱: یه طوفان بسیار بدی تو تهران اومد که همه دیش های ماهواره ها رو از رو پشت بوم ها برچید.
کدینگ۲: رشید بازیگر خیلی بدیه.