
لغت ۳ درس ۳۷ کتاب ۵۰۴
Dwindle / ˈdwɪnd(ə)l / Verb
Become smaller and smaller; shrink, diminish, wane, fade, peter out, decrease, reduce, lessen; fall off, tail off, drop, fall, slump, plummet; disappear, vanish, die out, deteriorate, fail, slip, slide, fade, go downhill, go to rack and ruin; informal go to pot, go to the dogs, hit the skids, go down the toilet
- Our supply of unpolluted* water has dwindled.
- With no visible* signs of their ship, hopes for the men’s safety dwindled with each passing hour.
- After the furious tempest,* the dwindling chances of finding the raft vanished* entirely.
(فعل) کوچکتر و کوچکتر شدن، جمع شدن، رفته رفته کوچک شدن ، تدریجا کاهش یافتن ، کم شدن ، تحلیل رفتن
الف) ذخیره ی آب غیر آلوده ی ما کاهش یافته است.
ب) هر ساعت که می گذشت امید برای سلامتی افراد کاهش می یافت چون هیچ نشانه ی آشکاری از کشتی شان وجود نداشت.
ج) بعد از طوفان شدید، شانس ضعیف یافتن قایق کاملا از بین رفت.
یادآوری معنی چند لغت بکار رفته در مثال های بالا:
- Pollute : ناپاک کردن ، نجس کردن ، الودن ، ملوث کردن – unpolluted: غیر آلوده
- Visible : آشکار ، مرئى ، مشهود ، پیدا ، پدیدار ، مریى ، نمایان ، قابل رویت ، دیده شدنى
- Sign : نشانه ، علامت دادن ، درجه نظامى ، علامت ، اثر ، صورت ، آیت ، تابلو ، اعلان ، امضاء کردن ، امضاء ، نشان گذاشتن ، اشاره کردن
- Safety : برقرار کردن ، تامین ، ضامن ، نجات ، ایمنى ، سلامت ، امنیت ، محفوظیت ، بى خطرى
- Passing hour : گذشت ساعت، سپری شدن زمان
- Furious : خشمناک ، آتشى ، عصبانى ، متلاطم ، متعصب
- Tempest : تندباد ، تندى ، جوش وخروش ، هیجان ، توفان ایجاد کردن ، توفانى شدن
- Chance : احتمال ، تصادفى (درآمار) ، بخت ، تصادف ، شانس ، فرصت ، مجال ، اتفاقى ، اتفاق افتادن
- Raft : کلک ، قایق بارى ، دسته الوار شناور بر آب ، قایق مسطح الوارى ، با قایق الوارى رفتن یافرستادن
- Vanish : ناپدید شدن ، غیب شدن ، به صفر رسیدن
- Entire : کامل ، همگى ، تمام ، درست ، دست نخورده ، بى عیب
کدها و رمزهای یادگیری این لغت:
کدینگ۱: در این دل انقدر غمه که هر روز داره کوچیک و کوچیکتر می شه.
کدینگ۲: داروین دلش انقدر کوچیک و کوچیکتر شد تا اینکه مرد.

لغت ۴ درس ۳۷ کتاب ۵۰۴
Surplus / ˈsəːpləs / Noun & Adjective
Amount over and above what is needed; excess, extra, more than is needed, superfluous
- The bank keeps a large surplus of money in reserve.
- Surplus wheat, cotton, and soybeans are shipped abroad.*
- No mortal* ever considers* that he has a surplus of good things.
(اسم & صفت) مقدار بیشتر و فراتر از آنچه که مورد نیاز است، مازاد، اضافی، مازاد کالاهاى اقتصادى ، زیادى ، زیادتى ، زائد ، باقى مانده ، اضافه
الف) بانک مقدار زیادی از پول مازاد را به عنوان ذخیره نگه می دارد.
ب) مازاد گندم، پنبه، و سویا به خارج فرستاده می شود.
ج) هیچ انسانی هرگز فکر نمی کند که مازادی از چیزهای خوب دارد.
یادآوری معنی چند لغت بکار رفته در مثال های بالا:
- Keep : تکفل کردن ، توقیف کردن ، خوراک ، نگاه داشتن ، اداره کردن ، محافظت کردن ، نگهدارى کردن ، نگاهدارى ، حفاظت ، امانت دارى ، توجه ، جلوگیرى کردن ، ادامه دادن ، مداومت بامرى دادن
- Reserve : نگه داشتن ، ذخیره کردن ، مقدار وجهى که هر بانک باید جهت پرداخت دیون خود داشته باشد ، قید ، کنار گذاشتن ، پس نهاد کردن ، نگه داشتن ، اختصاص دادن ، اندوختن ، اندوخته ، ذخیره ، احتیاط ، یدکى ، (درمورد انسان) تودار بودن ، مدارا ، از پیش حفظ کردن ، رزرو کردن
- Wheat : گندم
- Cotton : پنبه ، پنبه اى ، نخ ، پارچه نخى ، با پنبه پوشاندن
- Soybean : سویا
- Ship : حمل و نقل کردن ، جهاز ، کشتى هوایى ، هواپیما ، با کشتى حمل کردن ، فرستادن ، سوار کشتى شدن ، سفینه ، ناو
- Mortal : فانى ، فناپذیر ، از بین رونده ، مردنى ، مرگ آور ، مهلک ، مرگبار ، کشنده ، خونین ، مخرب ، انسان
- Consider : رسیدگى کردن (به) ، ملاحظه کردن ، تفکر کردن
کدها و رمزهای یادگیری این لغت:
کدینگ۱: اون حقوق مازاد برای سارا سورپرایز بود.
……………………………………………………………………………………………………