لغت ۱۱ درس ۳۳ کتاب ۵۰۴
Wad: / wɒd / Noun & Verb
Small, soft mass; to roll or crush into a small mass, file attached to computer game programs (contains information about game options, game levels, targets, graphic design, etc.)
- To decrease* the effects of the pressure, the diver put wads of cotton in his ears.
- The officer challenged* George to explain the wad of fifty dollars which he had in his pocket.
- Because the automatic firing mechanism was defective,* the hunter had to wad the powder into the gun by hand.
(اسم & فعل) توده نرم و کوچک، مچاله کردن ، ماده پرکننده ، زه پوکه ، پوکه ، کهنه ، نمد ، استرى ، توده کاه ، توده ، کپه کردن ، لایى گذاشتن ، فشردن، بسته پول
الف) غواص برای کاهش اثرات فشار، توده های کوچکی از پنبه را در گوش هایش قرار داد.
ب) افسر پلیس «جورج » را به چالش کشید تا در مورد بسته ی ۵۰ دلاری که در جیبش داشت، توضیح دهد.
ج) چون قسمت آتش زای تفنگ معیوب بود، شکارچی مجبور شد که باروت را با دستش در داخلی تفنگ بفشارد.
یادآوری معنی چند لغت بکار رفته در مثال های بالا:
- Decrease : نزول کردن ، تنزل ، کاهش یافتن ، کاهش دادن ، کاهش ، نقصان یافتن ، کم کردن ، کم شدن ، کاستن
- Effect : اجرا کردن ، اثر ، نتیجه ، معنى ، مفهوم ، نیت ، مفید ، کارموثر ، اجرا کردن ، عملى کردن ، معلول
- Pressure : فشار ، بار سنگین مصائب وسختیها ، مشقت ، فشردن ، مضیقه
- Diver : راننده قایق موتورى ، آب باز ، غواص
- Challenge : چالش ، به مبارزه طلبیدن ، رقابت کردن ، سرپیچى کردن ، سرتافتن ، متهم کردن ، طلب حق ، گردن کشى ، به جنگ دعوت کردن
- Explain : توضیح دادن ، با توضیح روشن کردن ، شرح دادن
- Mechanism : مکانیزم ، ساز و کار ، مکانیسم ، طرزکار ، ساختمان ، اجزاء متشکله چیزى ، اجزاء مکانیکى ، عوامل مکانیکى ، ماشین ، دستگاه
- Defective : ضعیف ، فاسد ، ناقص ، ناتمام ، داراى کمبود ، معیوب
- Hunter : اسب شکار ، شکارچى ، صیاد ، اسب یا سگ شکارى ، جوینده
کدها و رمزهای یادگیری این لغت:
کدینگ۱: بابام منو وادار می کنه که دفتر دادشم رو مچاله کنم.
کدینگ۲: یه بچه بد دسته چک باباش رو مچاله می کنه.
کدینگ۳: باد شدیدی اومد تمام حیاط خونمون رو پر از گرد و خاک کرد.
لغت ۱۲ درس ۳۳ کتاب ۵۰۴
Retain: / rɪˈteɪn / Verb
Keep; remember; employ by payment of a fee, keep in possession; keep in practice, continue to use; hold, employ, hire (usually by making an initial payment), keep hold of, hold on to, hang on to, maintain , preserve, conserve, memorize
- Despite* her lack* of funds Mrs. Reilly retained a detective* to follow her spouse*
- China dishes have the unique* quality* of retaining heat longer than metal pans.
- Like the majority* of people, I can retain the tune but not the words of a song.
(فعل) نگه داشتن، بخاطر سپردن، با پرداخت دستمزد استخدام کردن، احراز کردن ، ابقاء کردن ، تمرکز دادن ، ابقا کردن ، نگاه داشتن ، از دست ندادن ، حفظ کردن، اجیر کردن
الف) علی رغم کمبود سرمایه، خانم «ریلی » کاراگاهی را برای تعقیب همسرش اجیر کرد.
ب) ظروف چینی دارای این ویژگی منحصر به فرد هستند که نسبت به ماهی تابه های فلزی گرما را به مدت طولانی تری نگه می دارند.
ج) من همانند اکثر مردم می توانم آهنگ ترانه را به خاطر بسپارم، ولی کلمات آنرا نمی توانم به خاطر بسپارم.
یادآوری معنی چند لغت بکار رفته در مثال های بالا:
- Despite : با وجود ، بااینکه ، علیرغم اینکه
- Lack : عدم ، کمبود ، نبودن ، نداشتن ، احتیاج ، فقدان ، کسرى ، فاقد بودن ، ناقص بودن ، کم داشتن
- Fund : قرضه دولتى سهام ، دارائى ، اعتبار مالى ، موجودى ، تنخواه ، ذخیره وجوه احتیاطى ، صندوق ، سرمایه ثابت یا همیشگى ، پشتوانه ، تهیه وجه کردن ، سرمایه گذارى کردن
- Detective : کارآگاه ، افسر تجسس
- Spouse : زن یا شوهر، زوج ، زوجه ، همسر کردن
- Unique : منحصر به فرد ، بى مانند ، بیتا ، بى همتا ، بی مانند ، بی نظیر ، یکتا ، یگانه
- Quality : وضعیت ، چونى ، کیفیت ، وجود ، خصوصیت ، طبیعت ، نوع ، ظرفیت ، تعریف ، صفت ، نهاد ، چگونگى
- Pan : ماهى تابه ، روغن داغ کن ، تغار ، کفه ترازو ، کفه ، جمجمه
- Majority : اکثریت ، کبر ، ماژوریته ، بیشینه ، حداکثری
- Tune : نوا ، آهنگ صدا ، آواز ، لحن تلفظ ، وفق دادن ، کوک کردن ، تنظیم کردن الت موسیقى ، نغمه
کدها و رمزهای یادگیری این لغت:
کدینگ۱: مارتین توانست با به خاطر سپردن صد میلیون شماره تلفن در اداره اطلاعات استخدام شود.
کدینگ۲: کراتین سبب نگه داشته شدن انرژی می شود.
……………………………………………………………………………………………………