لغت ۱۱ درس ۳۱ کتاب ۵۰۴
Uneventful: / ˌəniˈventfəl/ / Adjective
Without important or striking happenings, not eventful, devoid of important occurrences, uninteresting, monotonous, boring, dull, tedious, humdrum, routine, unvaried, ordinary, run-of-the-mill, pedestrian, mundane, predictable,
- After the variety* of bewildering* experiences at the start of our trip, we were happy that the rest of the journey was uneventful.
- Our annual* class outing proved quite uneventful.
- The meeting seemed uneventful but expert observers realized that important decisions were being made.
(صفت) بدون رخدادی مهم یا قابل ملاحظه، یکنواخت، بى حادثه ، بدون رویداد مهم، خسته کننده
الف) پس از انواع تجارب مبهوت کننده در آغاز سفرمان، خوشحال بودیم که بقیه ی سفر بدون واقعه بود.
ب) گردش دسته جمعی سالانه ی کلاسمان کاملا یکنواخت بود.
ج) به نظر میرسید جلسه یکنواخت بود، اما ناظران خبره متوجه شدند که تصمیمات مهمی اتخاذ گردید.
یادآوری معنی چند لغت بکار رفته در مثال های بالا:
- Variety: انواع ، واریته ، گوناگونى ، متنوع ، جورواجور
- Bewildering: مبهوت کننده، گیج کننده ، سردرگم کننده
- Experience: آزمون ، ورزیدگى ، کارآزمودگى ، آزمایش ، تجربه کردن ، تحمل کردن ، تمرین
- Trip: سفر کردن ، گردش کردن ، گردش ، سفر ، لغزش
- Journey: مسافرت ، سیاحت ، سفر کردن
- Annual: سالیانه ، سالانه
- Outing: گردش بیرون شهر ، تفرج ، وابسته به گردش یا سفر کوتاه
- Quite: کاملا ، بکلى ، تماما ، سراسر ، واقعا
- Expert: ویژه گر ، ویژه کار ، متخصص ، کارشناس ، ماهر ، خبره
- Observer: دیده بان ، ناظر عینى ، ناظر یا مشاهده کننده ، مشاهده کننده ، مراقب ، پیرو رسوم خاص
کدها و رمزهای یادگیری این لغت:
کدینگ۱: Event رو که حفظ کردید می شه حادثه و Un هم که کلمه رو منفی می کنه پس می شه بدون حادثه.
لغت ۱۲ درس ۳۱ کتاب ۵۰۴
Fertile: / ˌəniˈventfəl/ / Adjective
Bearing seeds or fruit; producing much of anything, bearing offspring, fruitful; abundant, plentiful; inseminated; inseminating, productive
- Chicks hatch from fertile eggs.
- The loss of their fertile lands threw the farmers into a panic.*
- A fertile mind need never be uneasy* about finding life uneventful.*
(صفت) میوه یا بذر می دهد، از هر چیز زیاد تولید می کند، حاصلخیز ، پرثمر ، بارور ، برومند ، پربرکت
الف) جوجه ها از تخم های بارور بیرون می آیند.
ب) خسارات زمین های حاصلخیز، کشاورزان را به وحشت انداخت.
ج) یک ذهن خلاق هرگز با یکنواخت شدن زندگی، آشفته نمی شود.
یادآوری معنی چند لغت بکار رفته در مثال های بالا:
- Chick: جوجه ، بچه ، نوزاد
- Hatch: روى تخم نشستن (مرغ) ، ایجاد کردن ، تخم گذاشتن ، تخم دادن ، جوجه بیرون آمدن ، جوجه گیرى ، خط انداختن ، هاشور زدن
- Throw: پاس ، پرتاب ، انداختن ، پرت کردن ، افکندن ، ویران کردن
- Farmer: اجاره کار ، کشاورز
- Panic: اضطراب و ترس ناگهانى ، دهشت ، وحشت زده کردن ، در بیم و هراس انداختن
- Uneasy: ناراحت ، مضطرب ، پریشان خیال ، بى ارام
- Uneventful: بى حادثه ، بدون رویداد مهم، یکنواخت
کدها و رمزهای یادگیری این لغت:
کدینگ۱: هی میرن از هر چیزی فرتی تولید می کنن.
کدینگ۲: آقا فری تایلند زندگی کرده و می گوید که خاک آنجا برای کشاورزی خیلی حاصلخیز هست.
……………………………………………………………………………………………………
برای دیدن پست های مرتبط و مطالعه سایر لغات کتاب ۵۰۴ به همراه کدینگ و توضیحات مربوطه، اینجا را کلیک کنید.