لغت ۱۰ از درس ۱۵ کتاب ۵۰۴
……………………………………..
Fortunate / ‘fɔrtʃnət /’fɔːt-/
Having good luck; lucky
- Wesley was fortunate to have an adequate* sum of money in the bank.
- It is fortunate that the famine* did not affect our village.
- The underdog* was fortunate enough to come out a winner.
دارای اقبال خوب، خوش شانس
- “وسلی” خوش شانس بود که مبلغ کافی پول در بانک داشت.
- جای خوشبختی است که قحطی تاثیری بر روستای ما نداشت.
- ورزشکار بازنده آنقدر خوش شانس بود که به عنوان برنده ظاهر شد.
کدها و رمزهای یادگیری این لغت:
کدینگ۱: برو تو نت (اینترنت) ببین خوش شانس بودی برنده بشی.
کدینگ۲: توی تورنمنت تیم بارسلونا با خوش شانسی برد.