لغت هفتم از درس ۱ کتاب ۵۰۴
Hardship / ‘hɑrdʃɪp /’hɑː- /
Something that is hard to bear; difficulty
سختی و دشواری
The fighter had to face many hardships before he became a champion.
جنگجو پیش از آنکه قهرمان شود، مجبور بود با سختی های زیادی روبرو شود.
Abe Lincoln was able to overcome one hardship after another.
«ابی لینکلن» قادر بود بر مشکلات یکی پس از دیگری فائق آید.
On account of hardship, Bert was let out of the army to take care of his sick mother.
«بِرت» بدلیل مشکلاتش اجازه یافت ارتش را ترک کند تا از مادر بیمارش مراقبت نماید.
کدها و رمزهای یادگیری این لغت:
کدینگ۱: هارد کامپیوترم ضربه سختی خورد فکر کنم ی مشکلی براش پیش اومده شده.
کدینگ۲: هارد تو فارسی متداوله یعنی سختی دیگه!
کدینگ۳: هارد کامپیوترم انقد پر شده که کامپیوتره به سختی بالا میاد.