لغت ۳ درس ۳۵ کتاب ۵۰۴
Lottery: / ˈlɒt(ə)ri / Noun
A scheme for distributing prizes by lot or chance, game of chance in which a large number of tickets are sold and the winner is determined by randomly choosing one of the tickets, raffle; something whose outcome is determined by chance, draw, sweepstake, sweep, tombola, pools, speculation, game of chance, matter of luck.
- The merit* of a lottery is that everyone has an equal chance.
- We thought that a lottery was an absurd* way of deciding who should be the team captain.
- The rash* young man claimed the lottery prize only to find he had misread his number.
(اسم) طرحی برای توزیع جایزه از طریق بخت آزمایی یا شانس، قرعه کشى ، بخت آزمایى ، لاطارى ، لاتاری ، امر شانسى ، کار الله بختى ، شانسى ، قرعه
الف) خوبی قرعه کشی و بخت آزمایی این است که همه شانس یکسانی دارند.
ب) تصور می کردیم قرعه کشی راه احمقانه ای برای تعیین کاپیتان تیم است.
ج) مرد جوان عجول تنها بخاطر اینکه شماره اش را اشتباه خوانده بود، ادعای جایزه ی بخت آزمایی را داشت.
یادآوری معنی چند لغت بکار رفته در مثال های بالا:
- Merit : شایستگى ، سزاوارى ، لیاقت ، شایسته بودن ، استحقاق داشتن
- Equal : هم اندازه ، هم پایه ، هم رتبه ، شبیه ، یکسان ، همانند ، همگن
- Absurd : پوچ ، ناپسند ، یاوه ، مزخرف ، بى معنى ، نامعقول ، عبث ، مضحک
- Decide : تصمیم گرفتن
- Rash : تند ، عجول ، بى پروا ، بى احتیاط ، محل خارش یا تحریک روى پوست ، جوش ، دانه
- Claim : خواسته ، مدعى به ، ادعا مطالبات کردن ، درخواست ، طلب ، دادخواست ، دعوى ، مطالبه ، ادعا کردن
- Misread : بد تعبیر کردن ، بد خواندن ، بد ترجمه کردن ، غلط خواندن
کدها و رمزهای یادگیری این لغت:
کدینگ۱: توی یه قرعه کشی لا تریاک بمب گذاشته بودن.
کدینگ۲: آدم های لات روی برنده شده در قرعه کشی جونشونم می دن.
کدینگ۳: لا تیری که از تفنگ شلیک شد برگه قرعه کشی بود.
لغت ۴ درس ۳۵ کتاب ۵۰۴
Finance: / ˈfʌɪnans,fʌɪˈnans,fɪˈnans / Noun & Verb
Money matters; to provide money for, raise money for; provide with funds, fund, pay for, money management (including investment, banking, etc.); science of money management , fiscal matters, economics, commerce, business, investment.
- The new employee* boasted of his skill in finance.
- Frank circulated* the rumor that his uncle would finance his way through college.
- Mrs. Giles retained* a lawyer to handle her finances.
(اسم & فعل) ، فراهم کردن پول برای، قسمت مالى یا دارایى ، رسته دارایى ، پرداخت هزینه ، علم مالیه ، مالیه ، علم دارایى ، تهیه پول کردن ، درکارهاى مالى داخل شدن ، سرمایه تهیه کردن ، سرمایه گذارى
الف) کارمند جدید به مهارتش در امور مالی می بالید.
ب) « فرانک » این شایعه را پخش کرد که دایی اش هزینه ی دانشگاه او را می پردازد.
ج) خانم « گیلز» وکیلی را استخدام کرد تا به امور مالی اش رسیدگی کند.
یادآوری معنی چند لغت بکار رفته در مثال های بالا:
- Employee : کارگر ، مستخدم زن ، کارمند
- Boast : لاف ، مباهات ، بالیدن ، خودستایى کردن ، سخن اغراق آمیز گفتن ، به رخ کشیدن ، رجز خواندن
- Skill : حرفه ، چیره دستى ، ورزیدگى ، تردستى ، استادى ، زبر دستى ، هنرمندى ، کاردانى ، مهارت عملى داشتن ، کاردان بودن ، فهمیدن
- Circulate : دایر کردن ، منتشر کردن ، انتشار دادن ، رواج دادن ، بخشنامه کردن ، به دورمحور گشتن ، گردش کردن ، به گردش در آوردن ، منتشر شدن
- Rumor : شایعه ، شایعه گفتن و یا پخش کردن
- Retain : احراز کردن ، ابقاء کردن ، تمرکز دادن ، ابقا کردن ، نگهداشتن ، از دست ندادن ، حفظ کردن
- Handle: با دست عمل کردن ، نگهدارنده ، اداره کردن بازى ، دستگیره ، وسیله ، لمس ، احساس بادست ، دست زدن به ، بکار بردن ، سرو کارداشتن با ، رفتار کردن ، استعمال کردن
کدها و رمزهای یادگیری این لغت:
کدینگ۱: پدرم با فروش فنس برای خونه پول فراهم می کند.
کدینگ۲: با فِنُ و فیس کردن نمی شه مسائل مالی رو حل کرد.
……………………………………………………………………………………………………