
لغت ۱۱ درس ۳۵ کتاب ۵۰۴
Relate: / rɪˈleɪt / Verb
Tell; give an account of; connect in thought or meaning, narrate; make a connection between; have a connection with; have a good relationship with
- The traveler related his adventures with some exaggeration.*
- After viewing the cinema’s* latest show, the observant* student was able to relate every detail.
- Would you say that misfortune* is related to carelessness?
(فعل) گفتن، شرح دادن، از نظر معنایی یا فکری ربط دادن، باز گو کردن ، گزارش دادن ، نقل کردن
الف) مسافر ماجراجویی هایش را با کمی اغراق نقل کرد.
ب) بعد از دیدن آخرین فیلم سینمایی، دانش آموز تیزهوش قادر بود همه ی جزئیات فیلم را نقل کند.
ج) آیا شما می توانید بگوئید که بدشانسی ارتباطی با بی دقتی دارد؟
یادآوری معنی چند لغت بکار رفته در مثال های بالا:
- Traveler : مسافر ، رهنورد ، سیاح
- Adventure : خطر احتمالى ، حادثه ، ماجراجویى ، تجارت مخاطره آمیز
- Exaggeration : اغراق ، گزافه گویى
- View : منظور ، نیمرخ ، دیدگاه ، نما ، منظره ، نظریه ، عقیده ، چشم انداز ، قضاوت ، دیدن ، از نظر گذراندن
- Observant : مراعات کننده ، مراقب ، هوشیار
- Detail : شرح مفصل ، شرح کامل ، جزء ، جزئیات ، تفاصیل ، اقلام ریز ، حساب ریز ، به تفصیل شرح دادن ، به تفصیل گفتن ، به کار ویژه اى گماردن ، ماموریت
- Misfortune : بدبختى ، بیچارگى ، بدشانسى
- Carelessness : بیدقتى ، بى مبالاتى ، غفلت ، بى توجهى
کدها و رمزهای یادگیری این لغت:
کدینگ۱: رولت انقدر خوشمزه هست که احتیاجی به شرح دادن ندارد.
کدینگ۲: خیلی ها قبل از رحلت توی وصیت نامه شون خیلی چیزها رو نقل می کنند.

لغت ۱۲ درس ۳۵ کتاب ۵۰۴
Stationary: / ˈsteɪʃ(ə)n(ə)ri / Adjective
Having a fixed station or place; standing still; not moving; not changing in size, number or activity, still; fixed in place, not movable; static, unchanging; settled, tending to stay in one place
- A factory engine is stationary.
- The population* of our town has been stationary for a decade.*
- Caught in the middle of traffic, the frightened pedestrian* remained stationary in the busy street.
(صفت) دارای جایگاه یا مکانی ثابت، آرام ایستاده است، بی حرکت، ازنظر اندازه، تعداد یا فعالیت تغییر نمی کند، ساکن ، لایتغیر ، ایستاده ، بى تغییر ، ایستا
الف) موتور کارخانه ثابت است.
ب) جمعیت شهر ما برای یک دهه ثابت مانده است.
ج) عابر پیاده ای وحشت زده که در ترافیک گیر کرده بود، در خیابان شلوغ بی حرکت ماند.
یادآوری معنی چند لغت بکار رفته در مثال های بالا:
- Factory : کارخانه
- Engine : موتور بنزینى ، موتور احتراق داخلى ، موتور ماشین ، ماشین بخار ، موتور ، اسباب ، الت ، ذکاوت ، تدبیرکردن ، نقشه کشیدن
- Population : جمعیت ، نفوس ، تعداد مردم ، مردم ، سکنه
- Decade : دهه ، عدد ده ، دوره ده ساله ، دهدهى
- Caught : catch : از هوا گرفتن ، بدست آوردن ، جلب کردن ، درک کردن ، فهمیدن ، دچار شدن به ، عمل گرفتن ، اخذ ، دستگیره ، لغت چشمگیر ، شعار
- Middle : منطقه میانى زمین ، میان ، مرکز ، میانى ، وسطى
- Frightened : وحشت زده
- Pedestrian : وابسته به پیاده روى ، مبتذل ، بی روح
- Remain : اقامت کردن ، اثر باقیمانده ، (درجمع) بقایا ، باقیماندن
کدها و رمزهای یادگیری این لغت:
کدینگ۱: ایستگاه شن جایی است ثابت که برای حوادث برف زمستانی در نظر می گیرند.
……………………………………………………………………………………………………