
در این پست عبارات و اصطلاحاتی خدمت شما معرفی می شود که در آنها از واژه “Say” به معنی “حرف زدن” استفاده شده است. واژه ی “Say” از لحاظ گرامری هم نقش فعلی و هم نقش اسمی را دارد. معنی Say در دیکشنری فارسی و انگلیسی بصورت زیر آمده است:
Say :
فعل: حرف زدن، اظهارداشتن، بیان کردن، سخن گفتن، صحبت کردن
اسم: کلام، سخن، حرف، گفته
معانی مختلفی که برای این واژه در فرهنگ لغت انگلیسی به انگلیسی آکسفورد ذکر شده به همراه چندین مثال برای درک بهتر آن به صورت زیر می باشد:
Say / seɪ/:
Verb
۱- SPEAK, utter, voice, pronounce, give voice to, vocalize.
e.g. She felt her stomach flutter as he said her name.
۲- DECLARE, state, announce, remark, observe, mention, comment, note, add; reply, respond, answer, rejoin; informal come out with.
e.g. I must go, she said.
۳- CLAIM, maintain, assert, hold, insist, contend; allege, profess; formal opine, aver; rare asseverate.
e.g. Newall says he’s innocent.
۴- EXPRESS, put into words, phrase, articulate, communicate, make known, put/get across, convey, verbalize; reveal, divulge, impart, disclose; imply, suggest
e.g. I can’t conjure up the words to say how I feel.
۵- RECITE, repeat, utter, deliver, perform, declaim, orate.
e.g. They sang hymns and said a prayer.
۶- INDICATE, show, read.
e.g. The dial of her watch said one twenty.
۷- ESTIMATE, judge, guess, hazard a guess, predict, speculate, surmise, conjecture, venture; informal reckon.
e.g. I’d say it’s about five miles.
SUPPOSE, assume, imagine, presume, hypothesize, postulate, posit.
e.g. Let’s say you’d just won a million pounds:
Noun
۱- CHANCE TO SPEAK, turn to speak, opinion, view, voice; informal twopence worth, twopenn’orth.
e.g. Everyone is entitled to their say.
۲-INFLUENCE, sway, weight, voice, input, share, part.
e.g. Don’t I have any say in the matter?
Source: Oxford

حرف زدن، اظهارداشتن، بیان کردن، سخن گفتن، صحبت کردن
کلام، سخن، حرف، گفته |
Say |
جرات میکنم بگویم، دوست دارم بگویم ، من این را می گویم | I dare say |
من نمی خواهم بگویم؛ من نمی خواهم تصور و نظرم را اعلام کنم | I do not wish to say |
من چیزی برای گفتن ندارم، من نمی خواهم با شما صحبت کنم | I have nothing to say to you |
متاسفم که می گویم، من متاسفم که بگویم، متاسفانه باید این را بگویم که … | I regret to say |
نام یک نوع بازی کودکانه | Simon says |
همانطور که می گویند، همانطور که مردم می گویند، همانطور که گفته حاکی از این است، بر اساس گفته های مردم | as they say |
قبل از اینکه کسی بتواند “جک رابینسون” را بگوید، عبارتی اصطلاحی به معنی خیلی سریع، قبل از اینکه کسی بتواند واکنش نشان دهد | before one could say Jack Robinson |
توانست رویاهای خود را تحقق بخشد، برنامه های خود را به کار انداخت، آنچه را می گفت انجام داد | did as he said he would |
یک کلمه هم حرف نزد، کاملا ساکت بود، دهانش را بسته بود، دهانش را باز نکرد | did not say a word |
نمی دانست چه بگوید، احساس کمبود کلمات داشتن برای بیان چیزی، بی حرف بودن، کلمه ای نداشتن برای حرف زدن | didn’t know what to say |
چیزی نگو، رازداری کردن، نگه داشتن راز، نگفتن یک راز به دیگران | do not say |
حرف نهایی، آخرین کلمه، نظر قطعی | final say |
نظرش را در مورد موضوعی بیان کرده است، آنچه که او در ذهنش بود برزبان آورد، نظر سازش کارانه اش را بر زبان آورد. | had his say on the matter |
حق ابراز نظر و عقیده در مورد چیزی، کمک به تصمیم گیری در مورد چیزی از طرف کسی قدرتمند | has a say in the matter? |
او به اندازه کافی جسارت گفتن چیزی را داشت | he had the cheek to say |
او باید بگوید، او مجبور شد (چیزی را) بگوید، او هیچ چاره ای جز گفتن ندارد | he had to say |
عادت گفتن داشتن، عبارت اصطلاحی برای بیان عادت گفتن برخی چیزها و اسرار، کسی که عادت به گفتن همه چیز داشته باشد | is in the habit of saying |
بدون شک، چیزی که نیاز به گفتن نداشته باشد، چیزی که واضح است، امری بدیهی، آنچه عیان است چه حاجت به بیان است، چیزی که به رسمیت شناخته شده است | it goes without saying |
چیزی که گفتن آن مشکلی ایجاد نمی کند، چیزی را که با اطمینان می توان بیان کرد | it is safe to say |
چیزی که گفته شده است ، آنچه که ادعا می شود، مردم می گویند، گفته می شود | it is said |
گفته شده که، مردم می گویند، آنها می گویند که | it is said that |
می گوید، گفته می شود، بیان می کند، ادعا می کند، اعلام می کند | it says |
باید گفت، یکی باید بگوید، کسی باید در مورد (موضوعی خاص) حرف بزند | it should be said |
همانطور که می گویید، دقیقا همان چیزی است که می گویید | just as you say |
اصطلاحی به مفهوم رعایت سکوت باعث آرامش می شود، حفظ سکوت مانع از بروز مشکلات می شود، نگفتن چیزی و سکوت کردن مانع از بروز چیزی ناراحت کننده می شود | least said soonest mended |
اجازه دهید بگوئیم، بگذارید فرض کنیم، فرض کنیم | let us say |
بیایید بگوییم، بیایید فرض کنیم که – فرض کردن، گفته می شود که | let’s say |
نیازی به گفتن نیست، واضح است که، خود آشکار است | needless to say |
هرگز از مرگ نگو، هرگز حاضر به ترک چیزی نشو، تا آخر پایبند باش، هرگز امیدت را از دست نده | never say die |
هیچ کس دهانش را باز نکرد تا چیزی بگوید | no one said a word |
نگو، از واژه ی افراطی کمتری استفاده کن | not to say |
عبارتی دعایی که کسی به یاد شخص متوفی استفاده می کند | said Kaddish |
عبارتی دعایی که برای آرامش یافتن بابت فوت کسی استفاده می شود، از دست دادن، جدا شدن | said Kaddish after |
نه گفتن به کسی، پاسخ منفی دادن به کسی، با جواب منفی به کسی پاسخ دادن | say no to sb |
چیزی نگفتن، چیزی بر زبان نیاوردن، اجازه دادن اینکه همه چیز خود بگذرد، اجازه دهید مسائل خود برطرف شوند | said nothing |
او چیزی را گفت که نباید بیان می کرد، بیان چیزی به صورت مبهم و ناکافی، بیان چیزی که باید مسکوت بماند | said something he shouldn’t |
حرف آخر را گفت، تصمیم گرفتن، حکم نهایی را صادر کردن، حکم کردن | said the last word |
به خودش گفت، با خود حرف زدن | said to himself |
بله گفتن، توافق کردن، پاسخ مثبت دادن | say yes |
چند کلمه و یا به طور خلاصه صحبت کردن | say a few words |
بیان چیزی خوب به کسی، توصیه خوب داشتن | say a good word for |
به شوخی چیزی را گفتن، بیان چیزی به صورت بذله | say a thing in sport |
گفتن آمین (به دعایی خاص)، موافق با آنچه گفته شده | say amen to |
موافق کردن با | say ditto to |
چیزی را به کسی گفتن با حالت معذرت خواهی، عذرخواهی کردن، خود را توجیه کردن | say for oneself |
بیان خداحافظی، خداحافظی کردن با چیزی، از دست دادن چیزی؛ بخشی از چیزی بودن | say goodbye to |
بیان دعا و نیایش قبل از خوردن غذا | say grace |
سلام رساندن به کسی ، بهترین خواسته ها را برای کسی فرستادن | say hello to |
چیزی بیشتر (درباره موضوعی خاص) نگو، حرف دیگری بر زبان نیاور | say it no more |
نه گفتن، امتناع ورزیدن، ممنوع کردن | say nay |
نگو، حرف نزن | say not |
بازگویی چیزی، خواندن چیزی، بیان چیزی با یاددآوری آن از ذهن | say over |
گفتن چیزی به درستی، صادقانه صحبت کردن، رو راست حرف زدن | say something plumb |
آخرین کلمه را بر زبان آوردن، نظر نهایی را (در مورد موضوعی) دادن | say the last word |
بیان چیزی در زمان مناسب، گفتن (چیزی) به زمان مناسب خود | say when |
برخی میگویند، مردم می گویند، گفته شده است | some say |
عجیب به نظر می رسد، عجیب است که – جالب توجه است | strange to say |
کافی است بگوییم | suffice it to say |
اجازه بدهید بگویم، به خود اجازه دهید و بگوید، به خود اجازه دادن برای گفتن چیزی | take the leave to say |
که این است که بگوییم …، به معنی …، گفتن چیزی به نحو دیگری | that is to say |
غالبا عاقلانه است که ساکت بمانید و از اختلافات و جر و بحث اجتناب کنید | the least said the soonest mended |
میگویند، گفته می شود، مردم معمولا می گویند | they say |
چیزی نگفتن، ذکر نکردن، و این علاوه بر آن است | to say nothing of |
به طور خلاصه، بدون گفتن چیز زیادی (درباره موضوعی خاص)، بدون هیچ گونه اغراق، به آرامی، حداقل | to say the least |
جرات گفتن چیزی | venture to say |
رای خود را بدهید و نظر خود را اعلام کنید، رای و نظر شما در نظر گرفته می شود، هر کسی که در انتخابات شرکت می کند تاثیری بر مسائل حیاتی می گذارد | vote today and have a say |
به خوبی گفته شده است، شما آن را به خوبی گفتید، چیزی که به خوبی بیان شده است | well said |
آنچه من می گویم این است … ، منظورم این است که … ، | what I say is |
چه می توانم بگویم، من چیزی برای گفتن ندارم، من حرفی برای گفتن ندارم | what can I say |
همسایگان چه می گویند؟ افراد اطراف ما چه می گویند؟ مردمی که ما را می شناسند چه می گویند؟ (بیان ترس بر واکنش های احتمالی جامعه) | what will the neighbors say? |
جهان چه می گوید؟ مردم چه فکر می کنند ؟ نظر و دیدگاه عمومی چیه؟ | what will the world say? |
چه بگویم، اسلنگ و اصطللاحی عامیانه در هنگام احوالپرسی استفاده می شود. | what-say |
چیزی برای گفتن نیست، بدون حرف، بدون نظر | with nothing to say |
اصطلاحی به معنی چیزی که روشن است، چیزی که کاملا قابل درک است | you can’t say a without saying b |
شما چیزی نمی گویید؟ آنچه که شما می گویید، در مورد چه چیزی حرف می زنید؟ | you don’t say! |