لغت ۷ درس ۳۵ کتاب ۵۰۴
Event: / ɪˈvɛnt / Noun
Happening; important happening; result or outcome; one item in a program of sports, occurrence, happening; competition, contest, proceeding, incident, affair, circumstance, occasion, phenomenon, tournament, round, heat, match, fixture; race, game, bout
- The greatest event in Ellie’s life was winning the $1,000,000 lottery.*
- We chose our seat carefully and then awaited the shot put event.
- There is merit* in gaining wisdom even after the event.
(اسم) رخداد، رویداد مهم، نتیجه یا پیامد، حادثه ، واقعه ، رویداد ، اتفاق ، پیشامد ، سرگذشت
الف) بزرگترین حادثه ی زندگی «الی » بردن جایزه ۱ میلیون دلاری بود.
ب) صندلی خود را به دقت انتخاب کردیم و منتظر ماندیم تا مسابقه پرتاب وزنه شروع شد.
ج) کسب خرد حتی بعد از رویداد مهم نیز ارزشمند است.
یادآوری معنی چند لغت بکار رفته در مثال های بالا:
- Lottery : قرعه کشى ، بخت آزمایى ، لاتارى ، (مجازى) امر شانسى ، کار الله بختى ، شانسى ، قرعه
- Choose : گزیدن ، انتخاب کردن ، خواستن ، پسندیدن
- Seat : صندلى ، نیمکت ، نشیمنگاه ، مسند ، مرکز ، مقر ، محل اقامت ، جایگاه ، نشاندن ، جایگزین ساختن
- Await : منتظر بودن ، منتظر شدن ، انتظار داشتن ، ملازم کسى بودن ، در کمین (کسى) نشستن
- Merit : شایستگى ، سزاوارى ، لیاقت ، شایسته بودن ، استحقاق داشتن
- Gain : تحصیل منفعت کردن ، منفعت ، نفع ، بهره ، تقویت ، حصول ، صرفه ، استفاده ، افزایش ، بدست ، آوردن ، سود بردن ، فایده بردن ، پیدا کردن ، کسب کردن ، باز یافتن ، نائل شدن ، پیشرفتن ، بهبودى یافتن ، رسیدن ، زیاد شدن
- Wisdom: فرزانگى ، خرد ، حکمت ، عقل ، دانایى ، دانش ، معرفت
کدها و رمزهای یادگیری این لغت:
کدینگ۱: این وانت باعث و عامل رخدادن تصادف شد.
کدینگ۲: نتیجه شامپو ایوان اینه که مانع از ریزش مو میشه.
لغت ۸ درس ۳۵ کتاب ۵۰۴
Discard: Verb / dɪˈskɑːd /& Noun / ˈdɪskɑːd /
Throw aside, throw away, get rid of, scrap, dispense with, cast aside/off, throw on the scrap heap; reject, repudiate, abandon, drop, have done with, shed
- Anna casually* discarded one boyfriend after another.
- Confident* that he held a winning hand, Slim refused to discard anything.
- Asked why he had discarded his family traditions,* Mr. Menzel remained mute.*
(اسم و فعل) دور انداختن ، رد کردن ، دست کشیدن از ، متروک ساختن ، ول کردن، کنار انداختن، کنار گذاشتن
الف) «آنا» با بی توجهی دوست پسرهایش را یکی پس از دیگری کنار گذاشت.
ب) « سلیم » که مطمئن بود برگ برنده را دارد نپذیرفت که چیزی را کنار بگذارد.
ج) وقتی از آقای « منزل » پرسیده شد چرا سنت های خانوادگی اش را کنار گذاشته است، ساکت ماند.
یادآوری معنی چند لغت بکار رفته در مثال های بالا:
- Confident : مطمئن ، دلگرم ، بى پروا ، رازدار
- Refuse : پس مانده ، عدم پذیرش ، امتناع ، سرباز زدن ، رد کردن ، نپذیرفتن ، قبول نکردن
- Tradition : رسم ، سنت ، عقیده موروثى ، عرف ، روایت متداول ، عقیده رایج ، سنن ملى
- Remain : اقامت کردن ، اثر باقیمانده ، (درجمع) بقایا ، باقیماندن
- Mute : گنگ ، لال ، بى صدا ، بى زبان ، صامت ، کسر کردن ، خفه کردن
کدها و رمزهای یادگیری این لغت:
کدینگ۱: مهدیس کارد را کنار انداخت وقتی که تمام جن ها را کشت.
کدینگ۲: آپاندیس کارد آشپزخونمون درد می کرد من هم آنرا کنار گذاشتم.
……………………………………………………………………………………………………