
Proverb #52
ضرب المثل پنجاه و دوم:
Don’t bite the hand that feeds you
نمک خوردی نمکدان مشکن
ضرب المثل “نمک خوردی نمکدان مشکن” و یا “نمک خوردن و نمکدان شکستن” در زبان فارسی به معنی “بی چشم و رویی”، “ناسپاسی” ، “نمک نشناسی” ، “خیانت کردن” و یا “قدرناشناسی” است. به عبارت دیگر این ضرب المثل در زبان فارسی در موقعیتی که بخواهیم به کسی که ناشکر، ناسپاس، و یا قدر ناشناس باشد اشاره کنیم، از این ضرب المثل استفاده می کنیم. این ضرب المثل بیانگر این وقعیت است که انسان باید در مقابل لطف و محبت دیگران، قدرشناس باشد. انسان باید قدر کسانی را برای او زحمتی کشیده اند یا محبتی کرده اند بداند و با قدرنشناسی، بی چشم و رویی، و بی محبتی پاسخ آن را ندهد.
توضیح این ضرب المثل آن است که اگر دیگران به ما لطف و محبت کردند باید قدردان و قدرشناس لطف و محبت آنها را باشیم و به آنها بدی و خیانت نکنیم چون این کار مانند این است که مهمان کسی باشی و از غذاهایی که آن شخص که آماده کرده استفاده کنی و در نهایت نمکدان او را شکسته و به او ضرر بزنی.
داستان این ضرب المثل در زبان فارسی به سرقت یعقوب لیث صفاری از خزانه سلطان برمی گردد که در این جا آن را به نقل از وبلاگ “مهدی می آید” با هم مرور کنیم تا معنا و مفهوم آن را بهتر متوجه شویم:
حکایت:
گویا یعقوب لیث صفاری دزدى ماهر بوده و با چند نفر از دوستانش باند سرقت و دزدی تشکیل داده بود. روزى با هم نشسته بودند و گپ مى زدند و در حین صحبت هایشان می گفتند: چرا ما همیشه با فقرا و آدم هایى معمولى سر و کار داریم و قوت لایموت آنها را از چنگشان بیرون مى آوریم؟! بیائید این بار خود را به خزانه سلطان بزنیم که تا آخر عمر برایمان کافی باشد. البته دسترسى به خزانه سلطان هم کار آسانى نبود. آنها تمامى راهها و احتمالات ممکن را بررسى کردند، این کار مدتى فکر و ذکر آنها را مشغول کرده بود، تا سرانجام بهترین راه ممکن را پیدا کردند و خود را به خزانه رسانیدند. خزانه مملو از انواع پول، طلا، جواهرات قیمتى و … بود. آنها تا مى توانستند انواع و اقسام طلا، جواهرات، عتیقه جات، پول، و سکه در کوله بار خود گذاشتند تا با خود ببرند. در این هنگام چشم سر کرده باند (یعقوب لیث صفاری) به شىء درخشنده و سفیدى افتاد و گمان کرد گوهر شب چراغ است، نزدیکش رفت آن را برداشت و براى امتحان به سر زبان زد و معلوم شد که نمک است!
یعقوب لیث صفاری پس از اینکه متوجه شد نمک را چشیده، بسیار ناراحت و عصبانى شد و از شدت خشم و غضب دستش را بر پیشانى زد بطورى که رفقایش متوجه او شدند و خیال کردند اتفاقى افتاده و یا این که نگهبانان خزانه با خبر شده اند. خیلى زود خودشان را به او رسانیدند و گفتند: چه شده و چه اتفاقی افتاده؟ او که آثار خشم و ناراحتى در چهره اش پیدا بود گفت: افسوس که تمام زحمتهاى چندین روزه ما به هدر رفت و ما نمک گیر سلطان شدیم. من ندانسته نمکش را چشیدم و دیگر نمى شود مال و دارایى پادشاه را با خود ببریم و از مردانگى و مروت به دور است که ما نمک کسى را بخوریم و نمکدان او را هم بشکنیم و …
آنها در آن دل سکوت سهمگین شب بدون آنکه کسى متوجه ورود آنها شود و یا بویى از آن ببرد دست خالى از آنجا بیرون رفتند. فردای آن شب چشم نگهبانان به درهاى باز خزانه افتاد و متوجه شدند که دیشب دزد خود را به خزانه رسانده است، بنابراین سراسیمه خود را به جواهرات سلطنتى رساندند ولی دیدند اتفاقی برای آنها نیافتاده و آنها صحیح و سالم در جای خود قرار دارند. اما در آنجا بسته هایى به چشم مى خورد، آنها را که باز کردند دیدند جواهرات در میان بسته ها مى باشد، وقتی که دقیق بررسى کردند فهمیدند که دزد اموال موجود در خزانه را نبرده است و گرنه الآن خدا مى داند سلطان با آنها چکار مى کرد.
بالاخره خبر به گوش سلطان رسید و خود او آمد و از نزدیک صحنه را مشاهده کرد، آنقدر این کار برایش عجیب و شگفت آور بود که انگشتش را به دندان گرفته و با خود مىگفت : عجب! این چگونه دزدى است که براى دزدى آمده و با آنکه مى توانسته همه چیز را ببرد ولى چیزى با خود نبرده است؟ آخر مگر می شود؟ چرا؟… ولى هر جور که شده باید این قضیه را بفهمم و ته و توى قضیه را در آورم …
بنابراین سلطان در همان روز اعلام کرد که هر کس شب گذشته به خزانه آمده در امان است او مى تواند نزد من بیاید، من بسیار مایلم از نزدیک او را ببینم و بشناسم. این اعلامیه سلطان به گوش سرکرده دزدها رسید، دوستانش را جمع کرد و به آنها گفت: سلطان به ما امان داده است، برویم پیش او تا ببینیم چه مى گوید. آنها نزد سلطان آمده و خود را معرفى کردند، سلطان که باور نمى کرد دوباره با تعجب پرسید: این کار تو بوده؟ گفت : آرى.
سلطان پرسید: چرا آمدى دزدى و با این که مىتوانستى همه چیز را ببرى ولى چیزى را نبردى؟ یعقوب لیث صفاری در پاسخ گفت: چون نمک شما را چشیدم و نمک گیر شدم و بعد جریان را مفصل براى سلطان گفت …
سلطان بسیار عاشق و شیفته کرم و بزرگوارى او شد و گفت: حیف است جاى انسان نمک شناسى مثل تو جاى دیگرى باشد، تو باید در دستگاه حکومت من کار مهمى را بر عهده بگیرى. و به این ترتیب سلطان حکم خزانه دارى را براى او صادر کرد. یعقوب لیث صفاری پس از چند سالى خدمت به سلطان با اخلاق و منشی که داشت توانست پس از حکمرانىسلطان در مسند قدرت قرار بگیرد و خود سلسله صفاریان را تاسیس نمود. یعقوب لیث صفاری سردار بزرگ و نخستین شهریار ایرانی (پس از اسلام) قرون متوالی است که در آرامگاهش واقع در روستای شاهآباد واقع در ۱۰ کیلومتری دزفول بطرف شوشتر آرمیده است. گفتنی است در کنار این آرامگاه بازماندههای شهر گندی شاپور نیز دیده میشود.
در زبان انگلیسی نیز معادل این ضرب المثل به همان معنا و مفهوم وجود دارد منتها به جای نمک از عبارت feed (به معنی طعام و غذا دادن) و به جای نمکدان از عبارت hand (به معنی دست) و به جای شکستن از bite (به معنی گاز گرفتن و گزیدن) استفاده می شود.
Don’t bite the hand that feeds you
معنی: دستی را که به تو غذا می دهد گاز نگیر
مفهوم: نمک خوردی نمکدان مشکن
توضیح این ضرب المثل اصطلاحی در دیکشنری چنین آمده است:
biting the hand that feeds you:
to treat someone badly who has helped you in some way, often someone who has provided you with money
برخورد بد با کسی که به شما از طریقی کمک کرده، اغلب کسی که با دادن پول و یا تهیه کردن کمک مالی توانسته به شما کمک کند.
دقت کنید که از این ضرب المثل اصطلاحی در زبان انگلیسی زمانی استفاده می شود که بخواهیم اهمیت برخورد محترمانه با کسانی که به ما کمک کرده اند را نشان دهیم. به عبارت دیگر معنا و مفهوم این ضرب المثل در زبان انگلیسی عین همان معنا و مفهومی است که در زبان فارسی وجود دارد و دقیقا به مفهوم “قدرشناسی” ، “قدردانی” ، “تشکر” و “جبران خوبی های دیگران” اشاره دارد. این ضرب المثل در زبان انگلیسی می تواند به معنی انتقاد شدید از شخص و یا شرکتی باشد که قبلا به آن شخص کمک (بخصوص کمک مالی) کرده باشد.
The origin of the phrase ‘never bites the hand that feeds you’ isn’t known. One of the first times it was seen in print was during the 18th century, when political writer Edmund Burke said “having looked to government for bread, on the first scarcity they will turn and bite the hand that fed them.” The term is believed to be hundreds of years old.
ریشه ضرب المثل “نمک خوردن و نمکدان شکستن” در زبان انگلیسی معلوم نیست، اما در یادداشت هایی که از ادموند بورک (Edmund Burke) نویسنده سیاستمدار به جای مانده و مربوط به قرن ۱۸ میلادی می باشد این ضرب المثل دیده شده است.
به چند مثال زیر به همراه ترجمه آنها توجه کنید:
Leaving your family after they’ve spent many years training you up – it’s a bit like biting the hand that feeds you.
ترک خانواده بعد از آنکه سال های زیادی را صرف آموزش و تربیت شما کرده اند، می تواند تا حدودی مصداق نمک خوردن و نمکدان شکستن تلقی گردد.
I know the boss isn’t always nice, but remember: Never bite the hand that feeds you.
من می دانم که رئیس همیشه آدم خوبی نیست، ولی یادتان باشد که هرگز نباید کاری کنی که مصداق نمک خوردن و نمکدان شکستن باشد.
It is unwise to bite the hand that feeds you, but journalists need to tell the truth about any happenings, even it is against themselves.
نمک خوردن و نمکدان شکستن کار عاقلانه ای نیست، اما خبرنگاران باید حقیقت مربوط به هر اتفاقی را بگویند، حتی اگر به زیان خودشان باشد.
……………………………………………………
برای دیدن پست های مشابه و یا ضرب المثل های بیشتر، اینجا را کلیک کند.
و برای خواندن اصطلاحات کاربردی زبان انگلیسی باید اینجا را کلیک کنید.
……………………………………………………